غزل شمارهٔ ۷۲۹
منم از عشق سرگردان بمانده
چو مستی واله و حیران بمانده
امید از جان شیرین بر گرفته
جدا از صحبت یاران بمانده
سر و سامان فدای عشق کرده
بدین سان بی سر و سامان بمانده
ز همدستی جمعی تنگچشمان
چو گنج اندر زمین پنهان بمانده
ز ننگ صحبت مشتی گدا طبع
به کنجی در چو زر در کان بمانده
ز عشق خوبرویان همچو عطار
خرد گم کرده سرگردان بمانده
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
منم از عشق سرگردان بمانده
چو مستی واله و حیران بمانده
هوش مصنوعی: من به خاطر عشق به حالتی سرگردان و گیج و حیران افتادهام، مثل کسی که در مستی غرق شده و نمیداند کجا باید برود.
امید از جان شیرین بر گرفته
جدا از صحبت یاران بمانده
هوش مصنوعی: امید از زندگیام گرفته شده و به خاطر جدایی از دوستانم تنها ماندهام.
سر و سامان فدای عشق کرده
بدین سان بی سر و سامان بمانده
هوش مصنوعی: عشق باعث شده که او همه چیزش را فدای آن کند و حالا در وضعیتی از بینظمی و بیسروسامانی به سر میبرد.
ز همدستی جمعی تنگچشمان
چو گنج اندر زمین پنهان بمانده
هوش مصنوعی: به خاطر همکاری افرادی که دیدگاهی محدود دارند، گنجی همچون گنجهای مدفون در زمین، در پنهانی باقی مانده است.
ز ننگ صحبت مشتی گدا طبع
به کنجی در چو زر در کان بمانده
هوش مصنوعی: از شرم گفتگو با یک مشت گدا، انسان در گوشهای مینشیند، مانند زر که در معدن باقی مانده است.
ز عشق خوبرویان همچو عطار
خرد گم کرده سرگردان بمانده
هوش مصنوعی: به خاطر عشق زیبارویان، مانند عطار، عقل خود را گم کرده و سرگردان ماندهام.