گنجور

غزل شمارهٔ ۷۲۵

ای اَز شراب غفلت مست و خراب مانده
با سایه خو گرفته وز آفتاب مانده
تا چند باشی آخر از حرص نفس کافر
ایمان به باد داده در خورد و خواب مانده
اندیشه کن تو روزی کین خفتگان ره را
گه در حجاب بینی گه در عذاب مانده
آنجا که نقدها را ناقد عیار خواهد
مردان مرد بینی در اضطراب مانده
وانجا که باز خواهند از جان و دل نشانی
هم دل سیاه بینی هم جان خراب مانده
وانجا که عاشقان را از صدق باز پرسند
بس عاشق مجازی کاندر جواب مانده
ای اوفتاده از ره بگشای چشم و بنگر
پیران راه‌بین را سر در طناب مانده
عیسی پاک‌رو را از سوزنی شکسته
حیران میان این ره چون در خلاب مانده
ترسم که هیچ عاشق پیشان ره نبیند
وان ماه‌رخ بماند اندر نقاب مانده
در بحر عشق دُرّی است از چشم خلق پنهان
ما جمله غرقه گشته وان دُر درآب مانده
بر آتش محبت از شرح این عجایب
عطار را دل و جان در تف و تاب مانده

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای اَز شراب غفلت مست و خراب مانده
با سایه خو گرفته وز آفتاب مانده
هوش مصنوعی: ای کسی که تحت تأثیر غفلت، دچار سرگشتگی و نابسامانی شده‌ای، به حدی که با سایه‌ات سازگار شده‌ای و در زیر نور آفتاب در مانده‌ای.
تا چند باشی آخر از حرص نفس کافر
ایمان به باد داده در خورد و خواب مانده
هوش مصنوعی: چقدر باید همچنان از حرص و طمع خود غافل باشی که ایمان و باورهایت را به خاطر خوردن و خوابیدن نادیده بگیری؟
اندیشه کن تو روزی کین خفتگان ره را
گه در حجاب بینی گه در عذاب مانده
هوش مصنوعی: به فکر فرو برو که یک روز، این خواب‌زده‌ها را خواهی دید که گاه در پرده‌ای از غفلت به سر می‌برند و گاه در عذاب و رنج گرفتارند.
آنجا که نقدها را ناقد عیار خواهد
مردان مرد بینی در اضطراب مانده
هوش مصنوعی: در جایی که داوران به ارزشیابی و قضاوت می‌پردازند، تو مردان باارزشی را خواهی دید که در وضعیت اضطراب و نگرانی به سر می‌برند.
وانجا که باز خواهند از جان و دل نشانی
هم دل سیاه بینی هم جان خراب مانده
هوش مصنوعی: در آنجا که افراد از صمیم قلب خواهان نشانی هستند، تو هم یک دل غمگین و هم روحی خراب را می‌بینی.
وانجا که عاشقان را از صدق باز پرسند
بس عاشق مجازی کاندر جواب مانده
هوش مصنوعی: در جایی که از عاشقان درباره صداقتشان سوال می‌شود، بسیاری از عاشقان فقط ظاهری و غیرواقعی هستند که در جواب مبهم و ناچیز می‌مانند.
ای اوفتاده از ره بگشای چشم و بنگر
پیران راه‌بین را سر در طناب مانده
هوش مصنوعی: ای کسی که از مسیر منحرف شده‌ای، چشم‌هایت را باز کن و به کسانی که تجربه و بینش دارند نگاه کن که چگونه در مشکلات گرفتار شده‌اند.
عیسی پاک‌رو را از سوزنی شکسته
حیران میان این ره چون در خلاب مانده
هوش مصنوعی: عیسی پاک‌رو، که به معنای فردی پاک و درستکار است، در حالتی حیرت‌انگیز و گمراه در راهی قرار دارد که مثل این است که در شکاف یا فضای خالی مانده است. این تصویر نشان‌دهنده وضعیت سردرگمی و نادرستی اوست.
ترسم که هیچ عاشق پیشان ره نبیند
وان ماه‌رخ بماند اندر نقاب مانده
هوش مصنوعی: می‌ترسم که هیچ عاشقی راهی به سوی معشوق نداشته باشد و آن زیبای دل‌انگیز در پرده‌پوشی باقی بماند.
در بحر عشق دُرّی است از چشم خلق پنهان
ما جمله غرقه گشته وان دُر درآب مانده
هوش مصنوعی: در عمق عشق، گوهری وجود دارد که از نگاه مردم مخفی است و ما همه در این دریا غرق شده‌ایم، در حالی که آن گوهر هنوز در آب باقی مانده است.
بر آتش محبت از شرح این عجایب
عطار را دل و جان در تف و تاب مانده
هوش مصنوعی: در اینجا، گوینده از شدت احساس عشق و محبت سخن می‌گوید که چقدر عمیق و پیچیده است. او به طور ناخودآگاه در دنیای عجیب و شگفت‌انگیز عاطفی خود غرق شده و احساساتش او را به شدت تحت تأثیر قرار داده است. دل و جان او در حال سوختن و در تلاطم هستند و این نشان‌دهنده شدت و عمق این عشق است.

حاشیه ها

1396/12/13 02:03
امیر

وانجا که عاشقان را از صدق باز پرسند
پیر و مرید بینی کاندر جواب مانده

1399/08/02 09:11
علیرضا

استاد شهرام ناظری در سری کارهای رادیویی (مناجات شهرام) این غزل را خوانده اند بسیار زیبا وشنیدنی

1399/09/24 16:11
امیرعلی داودپور

آنکه بداند از این یک قطره ای ز دریا
تا صبح میبگرید عاشق ز بیم فردا
یا خنده ای بیاور یا طعنه ای نگه دار
هر روز تا قیامت هر شام تا سحرگا
لطف و عنایتی کن بر دوزخ مجسم
کانجا سری بروید هر دم ز شاخ رعنا
تو جنگ را رها کن بر عاشقان نظر کن
شاید عنایتی شد بر غرقگان دریا
بیمناکم کز این درگذرند آنانکه به گمانشان راه نجات را یافته اند. به گمانشان بر ستونهایی نشسته اند که از بی ستون سست تر است. و آن ستون از رنج تاریخ است. ای مسلمان و ای مسیحی و ای دیندار دیتت را چه چیز جز تیزی شمشیر استوار کرد؟ و تو بر همانی.