غزل شمارهٔ ۷۱۷
جانا منم ز مستی سر در جهان نهاده
چون شمع آتش تو بر فرق جان نهاده
تو همچو آفتابی تابنده از همه سو
من همچو ذره پیشت جان در میان نهاده
من چون طلسم و افسون بیرون گنج مانده
تو در میان جانم گنجی نهان نهاده
گر یک گهر از آن گنج آید پدید بر من
بینی مرا ز شادی سر در جهان نهاده
داغ غم تو دارم لیکن چگونه گویم
مهری بدین عظیمی بر سر زبان نهاده
از روی همچو ماهت بر گیر آستینی
سر چند دارم آخر بر آستان نهاده
عطار را چو عشقت نقد یقین عطا داد
این ساعت است و جانی دل بر عیان نهاده
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
جانا منم ز مستی سر در جهان نهاده
چون شمع آتش تو بر فرق جان نهاده
هوش مصنوعی: عزیزم، من به خاطر شوق و عشقی که دارم، مثل شمعی در آتش وجود تو سوختهام و سرم را در دل این جهان نهادهام.
تو همچو آفتابی تابنده از همه سو
من همچو ذره پیشت جان در میان نهاده
هوش مصنوعی: تو همچون خورشید درخشان و روشن هستی که از هر طرف نور میپاشی، و من مانند ذرهای کوچک در مقابلت هستم که جانم را در نزد تو قرار دادهام.
من چون طلسم و افسون بیرون گنج مانده
تو در میان جانم گنجی نهان نهاده
هوش مصنوعی: من همچون طلسم و جادو هستم، در حالی که تو در قلب من گنجی پنهان داری.
گر یک گهر از آن گنج آید پدید بر من
بینی مرا ز شادی سر در جهان نهاده
هوش مصنوعی: اگر حتی یک جواهر از آن گنج گرانبها نمایان شود، میبینی که من از خوشحالی سر به آسمان میگذارم.
داغ غم تو دارم لیکن چگونه گویم
مهری بدین عظیمی بر سر زبان نهاده
هوش مصنوعی: من از درد و غم تو رنج میبرم، اما نمیدانم چگونه احساسم را نسبت به این عشق بزرگ بیان کنم.
از روی همچو ماهت بر گیر آستینی
سر چند دارم آخر بر آستان نهاده
هوش مصنوعی: از چهرهی زیبایت دست بکش، چراکه دیگر چه تعداد اشک دارم که بر زمین ریختهام.
عطار را چو عشقت نقد یقین عطا داد
این ساعت است و جانی دل بر عیان نهاده
هوش مصنوعی: عطار به خاطر عشق تو، یقین و حقیقت را به او بخشیده است، اکنون زمانی است که جان و دل خود را به وضوح نشان داده است.
حاشیه ها
1398/09/30 18:11
..
داغ غم تو دارم
لیکن چگونه گویم..