گنجور

غزل شمارهٔ ۷۱

در سرم از عشقت این سودا خوش است
در دلم از شوقت این غوغا خوش است
من درون پرده جان می‌پرورم
گر برون جان می‌کند اعدا خوش است
چون جمالت برنتابد هیچ چشم
جملهٔ آفاق نابینا خوش است
همچو چرخ از شوق تو در هر دو کون
هر که در خون می‌نگردد ناخوش است
بندگی را پیش یک بند قبات
صد کمر بر بسته بر جوزا خوش است
جان فشان از خندهٔ جان‌پرورت
زاهد خلوت نشین رسوا خوش است
گر زبانم گنگ شد در وصف تو
اشک خون‌آلود من گویا خوش است
چون تو خونین می‌کنی دل در برم
گرچه دل می‌سوزدم اما خوش است
این جهان فانی است گر آن هم بود
تو بسی، مه این مه آن یکتا خوش است
گر نباشد هر دو عالم گو مباش
تو تمامی با توام تنها خوش است
ماه‌رویا، سیرم اینجا از وجود
بی‌وجودم گر بری آنجا، خوش است
پرده از رخ برفکن تا گم شوم
کان تماشا بی وجود ما خوش است
الحق آنجا کآفتاب روی توست
صد هزاران بی سر و بی پا خوش است
صد جهان بر جان و بر دل تا ابد
والهٔ آن طلعت زیبا خوش است
پرتو خورشید چون صحرا شود
ذرهٔ سرگشته ناپروا خوش است
چون تو پیدا آمدی چون آفتاب
گر شدم چون سایه،  ناپیدا خوش است
از درون چاه جسمم دل گرفت
قصد صحرا می‌کنم صحرا خوش است
دی اگر چون قطره‌ای بودم ضعیف
این زمان دریا شدم دریا خوش است
وای عجب تا غرق این دریا شدم
بانگ می‌دارم که استسقا خوش است
غرق دریا تشنه می‌میرم مدام
این چه سودایی است این سودا خوش است
ز اشتیاقت روز و شب عطار را
دیده پر خون و دلی شیدا خوش است

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

در سرم از عشقت این سودا خوش است
در دلم از شوقت این غوغا خوش است
هوش مصنوعی: در دل و به یاد تو احساس شوری دارم که برایم خوشایند است، و در ذهنم نیز این فکر و عشق به تو بسیار لذت‌بخش است.
من درون پرده جان می‌پرورم
گر برون جان می‌کند اعدا خوش است
هوش مصنوعی: من در عمق وجود خود حسی را پرورش می‌دهم؛ اگر دشمنان از وجودم آگاه شوند، برایم خوشایند است.
چون جمالت برنتابد هیچ چشم
جملهٔ آفاق نابینا خوش است
هوش مصنوعی: وقتی زیبایی تو درخشش پیدا کند، هیچ چشمی در همهٔ جهان نمی‌تواند آن را ببیند و همهٔ آن‌ها کور و ناتوان از دیدن خواهند بود.
همچو چرخ از شوق تو در هر دو کون
هر که در خون می‌نگردد ناخوش است
هوش مصنوعی: مانند چرخ که به خاطر شوق تو در هر دو جهان می‌چرخد، هر کسی که در عشق تو نتواند غوطه‌ور شود، ناخوش و بی‌خبر از لذت است.
بندگی را پیش یک بند قبات
صد کمر بر بسته بر جوزا خوش است
هوش مصنوعی: خدمت به یک مقام بزرگ و محترم، مانند بستن کمربندهای محکم و استقامت در برابر چالش‌ها، احساس خوبی به انسان می‌دهد و انسان را به سوی موفقیت و فضیلت سوق می‌دهد.
جان فشان از خندهٔ جان‌پرورت
زاهد خلوت نشین رسوا خوش است
هوش مصنوعی: خندهٔ دل‌انگیز تو، که جان را شاد می‌کند، از جان خود بگذر و فدای آن کن. زاهدی که تنها نشسته و به دنیا بی‌توجه است، در مقایسه با این شادی و خوشحالی، چیزی جز رسوایی ندارد.
گر زبانم گنگ شد در وصف تو
اشک خون‌آلود من گویا خوش است
هوش مصنوعی: اگر نتوانم به خوبی تو را توصیف کنم و زبانم لال شود، اشک‌های خونینم به خوبی بیانگر احساساتم نسبت به تو خواهند بود.
چون تو خونین می‌کنی دل در برم
گرچه دل می‌سوزدم اما خوش است
هوش مصنوعی: هرچند که دلم را به خاطر تو می‌سوزانم و درد می‌کشم، اما خوشحالم که برای تو این درد را تحمل می‌کنم.
این جهان فانی است گر آن هم بود
تو بسی، مه این مه آن یکتا خوش است
هوش مصنوعی: این دنیا زودگذر است، حتی اگر آنچه در این دنیا هستی بسیار باشد. در عوض، آن زیبایی و یکتایی که در عالم دیگر وجود دارد، بهتر است.
گر نباشد هر دو عالم گو مباش
تو تمامی با توام تنها خوش است
هوش مصنوعی: اگر هر دو جهان نیز نباشند، تو تنها باش، زیرا برای من بودن تو کافی است و این برایم خوشایند است.
ماه‌رویا، سیرم اینجا از وجود
بی‌وجودم گر بری آنجا، خوش است
هوش مصنوعی: عزیزم، من در اینجا از زندگی بی‌معنا و بدون احساس سر و کار دارم. اگر تو به آنجا بروی، حال و هوای بهتری را تجربه خواهی کرد.
پرده از رخ برفکن تا گم شوم
کان تماشا بی وجود ما خوش است
هوش مصنوعی: پرده را از روی صورتت کنار بزن تا من ناپدید شوم، زیرا اینکه بدون وجود ما این تماشا زیباست.
الحق آنجا کآفتاب روی توست
صد هزاران بی سر و بی پا خوش است
هوش مصنوعی: واقعاً جایی که آفتاب چهره تو تابیده است، صدها هزار نفر بدون سر و پا هم خوشحالند.
صد جهان بر جان و بر دل تا ابد
والهٔ آن طلعت زیبا خوش است
هوش مصنوعی: هرگز فرقی نمی‌کند که چه تعداد جهان به جان و دل من بپیوندد، در هر صورت همواره شگفت‌زده و شیداى آن زیبایى خیره‌کننده خواهم بود.
پرتو خورشید چون صحرا شود
ذرهٔ سرگشته ناپروا خوش است
هوش مصنوعی: وقتی که نور خورشید بر دشت می‌تابد، ذره‌ای که بی‌پروا و سرگشته است، احساس خوبی دارد.
چون تو پیدا آمدی چون آفتاب
گر شدم چون سایه،  ناپیدا خوش است
هوش مصنوعی: وقتی تو مشخص شدی، من مانند آفتاب شدم و وقتی حضور نداری، برایم بودن در سایه بهتر است.
از درون چاه جسمم دل گرفت
قصد صحرا می‌کنم صحرا خوش است
هوش مصنوعی: از ناامیدی و تنگناهایی که در زندگی‌ام دارم خسته‌ام و تصمیم گرفته‌ام به دشت‌های آزاد بروم، زیرا زندگی در دشت به مراتب زیباتر و دلپذیرتر است.
دی اگر چون قطره‌ای بودم ضعیف
این زمان دریا شدم دریا خوش است
هوش مصنوعی: در گذشت زمان، اگرچه در ابتدا ضعیف و کوچک بودم، اکنون به مانند یک دریا بزرگ و قوی شده‌ام و این وضعیت جدید بسیار خوشایند است.
وای عجب تا غرق این دریا شدم
بانگ می‌دارم که استسقا خوش است
هوش مصنوعی: بسیار جالب است که وقتی در این دریا غرق شدم، صدایی بلند می‌کنم که از خدا باران می‌خواهم و این درخواست برایم دلپذیر است.
غرق دریا تشنه می‌میرم مدام
این چه سودایی است این سودا خوش است
هوش مصنوعی: در دریا غرق می‌شوم، ولی همچنان تشنه‌ام و نمی‌دانم این چه حال و هوایی است که دارم. این احساس شگفت‌انگیز است.
ز اشتیاقت روز و شب عطار را
دیده پر خون و دلی شیدا خوش است
هوش مصنوعی: عطار به خاطر عشق و شوقی که دارد، با چشمانی پر از اشک و قلبی پر از احساس، روز و شب را سپری می‌کند و این حال او بسیار زیباست.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۷۱ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۷۱ به خوانش فرید حامد
غزل شمارهٔ ۷۱ به خوانش فاطمه زندی

آهنگ ها

این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟

"Being With You"
با صدای Bahramji & Mashti (آلبوم Sufiyan)

حاشیه ها

1395/06/24 00:08
پویا

بسیار زیبا

1397/02/14 12:05
نابینایِ بی سر و بی پا

چون جمال تو بر نتابد هیچ چشم...جمله ی آفاق نابینا خوش است
از اینجا می توان دریافت که چرا در خدا شک میکنیم(نابیناییم)...درواقع خدارا شکر که شک میکنیم و ایمان نداریم(در دیدن خدا نابیناییم)...زیرا جمال او را هیچ چشم و عقل و دلی نتواند که برتابد.
الحق آنجا کافتاب روی توست...صدهزاران بی سرو بی پا خوش است
از اینجا می توان دریافت که چرا باید صدهزاران ذره بی سر وبی پا همچون زمین و مریخ و مشتری و سیارکها و.....و غیره باید در پیش جمال خورشید گردان و شیدا و واله باشند...چون همه هستی پیش روی افتاب حقیقی اصیل، سرگردان و بی سرو پایند، و واقعا این است که بقول حافظ: جهان و کار جهان جمله هیچ برهیچ است هزار بار من این نکته کرده ام تحقیق...چون ما همه مشتی بی سرو پا بیش نیستیم.
حقیقتا عطار همان اوست که اوست...

1397/05/31 15:07
نادر..

بی وجودم گر بری آنجا خوش است..

1400/08/15 13:11
یلدا ی.

بهرام جی به زیبایی خوانده

1403/01/07 01:04
سفید

 

گر نباشد هر دو عالم گو مباش

تو تمامی... با توام تنها خوش است...