غزل شمارهٔ ۶۸
وشاقی اعجمی با دشنه در دست
به خون آلوده دست و زلف چون شست
کمر بسته کله کژ برنهاده
گره بر ابرو و پر خشم و سرمست
درآمد در میان خرقهپوشان
به کس در ننگرست از پای ننشست
بزد یک دشته بر دل پیر ما را
دلش بگشاد و زناریش بربست
چو کرد این کار، ناپیدا شد از چشم
چون آتش پارهای آن پیر در جست
درآشامید دریاهای اسرار
ز جام نیستی در صورت هست
خودی او به کلی زو فرو ریخت
ز ننگ خویشتن بینی برون رست
جهان گم بد درو اما هنوز او
بدان مطلوب خود عور و تهی دست
چو مرغ همتش زان دانه بد دور
قفس از بس که پر زد خرد بشکست
ببرید و نشان و نام از او رفت
ندانم تا کجا شد در که پیوست!
ازین دریا که کس با سر نیامد
اگر خونین شود جان جای آن هست
دلی پر خون درین هیبت بماندهست
فلک پشتی دو تا در سوک بنشست
دریغا جان پر اسرار عطار
که شد در پای این سرگشتگی پست
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
وشاقی اعجمی با دشنه در دست
به خون آلوده دست و زلف چون شست
هوش مصنوعی: یک جوان عربی با دشنهای در دست، به خون آلوده و با موهایی شبیه به شست، به نظر میرسد.
کمر بسته کله کژ برنهاده
گره بر ابرو و پر خشم و سرمست
هوش مصنوعی: با اراده و عزم راسخ، سر را به بالا برده و ابرو را با نگاهی پر از خشم و شادی به هم فشرده است.
درآمد در میان خرقهپوشان
به کس در ننگرست از پای ننشست
هوش مصنوعی: در جمع افرادی که لباس ساده و پارچهای به تن دارند، او به کسی نگاه نکرد و از جای خود برنداشته است.
بزد یک دشته بر دل پیر ما را
دلش بگشاد و زناریش بربست
هوش مصنوعی: روزی یک جوان خام دل به دل پیر ما آسیب زد، اما دل پیر به خاطر او گشوده شد و رنجش را کنار گذاشت.
چو کرد این کار، ناپیدا شد از چشم
چون آتش پارهای آن پیر در جست
هوش مصنوعی: وقتی این کار را انجام داد، ناگهان از دید دیگران ناپدید شد، مانند اینکه تکهای آتش در جستجو باشد.
درآشامید دریاهای اسرار
ز جام نیستی در صورت هست
هوش مصنوعی: از دریاهای پنهان و ناشناخته بنوشید، زیرا در خالی بودن از خود میتوانید به حقیقت وجود دست یابید.
خودی او به کلی زو فرو ریخت
ز ننگ خویشتن بینی برون رست
هوش مصنوعی: او به خاطر شرم از خودش کاملاً در هم شکست و از این وضعیت ننگین خارج شد.
جهان گم بد درو اما هنوز او
بدان مطلوب خود عور و تهی دست
هوش مصنوعی: در این جهان، هرچند بسیاری از چیزها ناپیدا و گم شدهاند، اما هنوز برخی افراد به دنبال خواستههای خود هستند، حتی اگر دستشان خالی و آرزوهایشان ناقص باشد.
چو مرغ همتش زان دانه بد دور
قفس از بس که پر زد خرد بشکست
هوش مصنوعی: وقتی که پرندهای تصمیم دارد از دانهاش دور شود و پرواز کند، آنقدر تلاش میکند که در نهایت قفس را میشکند.
ببرید و نشان و نام از او رفت
ندانم تا کجا شد در که پیوست!
هوش مصنوعی: او را از زندگی و نامش جدا کردند و نمیدانم که کجا رفت و به چه چیزی وابسته شد!
ازین دریا که کس با سر نیامد
اگر خونین شود جان جای آن هست
هوش مصنوعی: اگر کسی از این دریا با سر نیاید، پس اگر جانش هم در این راه برباد رود، جای خالی او در دلها محسوس خواهد بود.
دلی پر خون درین هیبت بماندهست
فلک پشتی دو تا در سوک بنشست
هوش مصنوعی: دلی پر از درد و غم در این شکل و وضعیت باقی مانده و آسمان هم دو طرف خود را به سوگ نشسته است.
دریغا جان پر اسرار عطار
که شد در پای این سرگشتگی پست
هوش مصنوعی: ای کاش جان پر از رمز و راز عطار که در برابر این سردرگمی بیارزش قرار گرفت، از دست نرود.
حاشیه ها
1398/02/23 19:04
..
ز ننگ خویشتنبینی برون رست
ندانم تا کجا شد در که پیوست..
1399/03/06 23:06
بزد یک دشنه بر دل پیر ما را---
درست است