گنجور

غزل شمارهٔ ۶۷

شمع رویت ختم زیبایی بس است
عالمی پروانه سودایی بس است
چشم بر روی تو دارم از جهان
گر سوی من چشم بگشایی بس است
گرچه رویت کس سر مویی ندید
گر سر موییم بنمایی بس است
من نمی‌دارم ز تو درمان طمع
درد بر دردم گر افزایی بس است
تا قیامت ذره‌ای اندوه تو
مونس جانم به تنهایی بس است
گر توانایی ندارم در رهت
زاد راهم ناتوانایی بس است
گر ز عشقت عافیت می‌پرسدم
عافیت چکنم که رسوایی بس است
دوش عشقش تاختن آورد و گفت
از توام ای رند هرجایی بس است
در قلندر چند قرائی کنی
نقد جان در باز قرائی بس است
هست زنار نفاقت چار کرد
گر مسلمانی ز ترسایی بس است
ختم کن اسرار گفتن ای فرید
چون بسی گفتی ز گویایی بس است

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شمع رویت ختم زیبایی بس است
عالمی پروانه سودایی بس است
هوش مصنوعی: زیبایی های عالم تنها به وجود چهره تو پایان می‌رسد و برای پروانه‌های عاشق، دل‌باختگی به تو کافی است.
چشم بر روی تو دارم از جهان
گر سوی من چشم بگشایی بس است
هوش مصنوعی: من فقط به تو نگاه می‌کنم و اگر فقط یک بار به من نگاه کنی، برای من کافی است.
گرچه رویت کس سر مویی ندید
گر سر موییم بنمایی بس است
هوش مصنوعی: هرچند کسی از زیبایی تو به اندازه یک موی سر هم خبر ندارد، اما اگر فقط یک موی سر خود را به نمایش بگذاری، برای من کافی است.
من نمی‌دارم ز تو درمان طمع
درد بر دردم گر افزایی بس است
هوش مصنوعی: من به درمان درد تو هیچ امیدی ندارم. اگر فقط بخواهی که بر درد من بیفزایی، همین کافی است.
تا قیامت ذره‌ای اندوه تو
مونس جانم به تنهایی بس است
هوش مصنوعی: تا همیشه، حتی یک ذره از غم تو، من را در تنهایی‌ام همراهی می‌کند.
گر توانایی ندارم در رهت
زاد راهم ناتوانایی بس است
هوش مصنوعی: اگر نمی‌توانم در مسیر تو با تو همراهی کنم، ناتوانی من به اندازه کافی برای این کار کافی است.
گر ز عشقت عافیت می‌پرسدم
عافیت چکنم که رسوایی بس است
هوش مصنوعی: اگر از عشق تو درباره آرامش بپرسم، باید بگویم که چه آرامشی وجود دارد وقتی رسوایی‌ام به اندازه کافی بزرگ است؟
دوش عشقش تاختن آورد و گفت
از توام ای رند هرجایی بس است
هوش مصنوعی: دیروز عشقش به من سر زد و گفت که از تو کافی است ای فرد بازیگوش که همیشه در هر جا هستی.
در قلندر چند قرائی کنی
نقد جان در باز قرائی بس است
هوش مصنوعی: اگر در جمع عارفان و روشنفکران قرار بگیری، ارزش واقعی زندگی و وجود خود را درک خواهی کرد و بهتر است که جان خود را در راه هدایت و حقیقت فدای کنی.
هست زنار نفاقت چار کرد
گر مسلمانی ز ترسایی بس است
هوش مصنوعی: اگر بخواهی مسلمانی را از ترس کافر بودن به نمایش بگذاری، این نشان از نفاق و ریاکاری در وجود تو است.
ختم کن اسرار گفتن ای فرید
چون بسی گفتی ز گویایی بس است
هوش مصنوعی: ای فرید، دیگر اسرار را بازگو نکن، زیرا تو به اندازه کافی از قدرت سخن گفتن خود استفاده کرده‌ای.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۶۷ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۶۷ به خوانش فرید حامد

حاشیه ها

1396/05/08 08:08
vahid

ختم کن اسرار گفتن ای فرید
چون بسی گفتی ز گویایی بس است
حضرت عطار چنان به درجه ای از عرفان میرسد که میگوید ختم کن اسرار گفتن ای فرید
حضرت چنان به عشق معشوق گرفتار میشود که هیچ وصفی نمیتوان بیان کرد

1398/02/23 19:04
..

درد بر درد...