غزل شمارهٔ ۶۴
چه رخساره که از بدر منیر است
لبش شکر فروش جوی شیر است
سر هر موی زلفش از درازی
جهان سرنگون را دستگیر است
قمر ماند از خط او پای در قیر
که در گرد خطش هم جوی قیر است
خطا گفتم مگر مشک ختاست او
که در پیرامن بدر منیر است
خط نو خیزش از سبزی جوان است
که کمتر خط پیشش عقل پیر است
نیاید در ضمیر کس که آن خط
چگونه نوبهاری در ضمیر است
جهان جان سزای وصل او هست
که او در جنب وصل او حقیر است
کجا زو بر تواند خورد عاشق
کزو ناز است و از عاشق نفیر است
مرا از جان گریز است ار بگویم
که یک ساعت از آن دلبر گزیر است
مکن ای شمع خوبان ناز چندین
که شمع حسن خوبان زود میر است
فرید یک دلت را یک شکر ده
که در صاحب نصابی او حقیر است
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
حاشیه ها
1399/03/03 00:06
درود بر شما-----فریدا یک دلت را یک شکر ده
بنظر درست میاید
1399/04/03 23:07
هنگامه حیدری
در بیت یکی مانده به آخر کلمه عشق زاید است:
مکن ای شمع خوبان ناز چندین
1399/04/03 23:07
هنگامه حیدری
در بیت یکی مانده به آخر واژه عشق زاید است:
مکن ای شمع خوبان ناز چندین
1399/07/08 15:10
s.Ali
مصرع اول به جای "به"، "که" نوشته شده که باید اشتباه باشه
چه رخساره، به از بدتر منیر است. رخساری بهتر از ماه