گنجور

غزل شمارهٔ ۶۲

مرکب لنگ است و راه دور است
دل را چکنم که ناصبور است
این راه پریدنم خیال است
وین شیوه گرفتنم غرور است
صد قرن چو باد اگر بپویم
هم باد بود که یار دور است
با این همه گر دمی برآرم
بی او همه فسق یا فجور است
دانی تو که سر کافری چیست
آن دم که همی نه در حضور است
بی او نفسی مزن که ناگاه
تیغت زند او که بس غیور است
بگذر ز رجا و خوف کین‌جا
چه جای خیال نار و نور است
جایی است که صد جهان اگر نیست
ور هست نه ماتم و نه سور است
مردی که بدین صفت رسیده است
دایم هم ازین صفت نفور است
همچون دریا بود که پیوست
لب خشک بماند از قصور است
این حرف ز بی نهایتی رفت
چون زین بگذشت زرق و زور است
یک ذره‌گی فرید اینجا
بالای هزار خلد و حور است

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۶۲ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۶۲ به خوانش فرید حامد

حاشیه ها

1389/08/10 11:11
منصور محمدزاده

خواهشمند است موارد زیر را اصلاح فرمایید:
نادرست:
بگذر ز رجا و خوف کین‌جا
چه جای خیال نار و نور است
درست:
بگذر ز رجا و خوف کاین ‌جا
چه جای خیال نار و نور است

1401/01/20 17:04
غبار ره

در بیت دوم

چه بسا اینگونه صحیح تر باشد:

این راه بُریدنم خیالست