غزل شمارهٔ ۵۹۷
تا به دام عشق او آویختیم
جان و دل را فتنهها انگیختیم
دل چو در گرداب عشقش اوفتاد
تن فرو دادیم و در نگریختیم
بس که اندر وادی سودای او
خون دل با خاک ره آمیختیم
خاک پای او به نوک برگ چشم
گاه میرفتیم و گه میبیختیم
چون نیامد بر سر غربیل هیچ
پای در گل خاک بر سر ریختیم
گرچه ما زیرک ترین مرغی بدیم
لیک در دامش به حلق آویختیم
همچو عطاری ز شوق روی او
صورتش با روی جان انگیختیم
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
تا به دام عشق او آویختیم
جان و دل را فتنهها انگیختیم
هوش مصنوعی: ما خود را به عشق او سپردیم و با این کار، مشکلات و چالشهای بسیاری را به وجود آوردیم.
دل چو در گرداب عشقش اوفتاد
تن فرو دادیم و در نگریختیم
هوش مصنوعی: دل وقتی در چنگال عشق گرفتار شد، ما تن را رها کردیم و به عمق آن عشق رفتیم.
بس که اندر وادی سودای او
خون دل با خاک ره آمیختیم
هوش مصنوعی: در پی عشق او آنقدر رنج و اندوه به دل چشیدیم که اشکهایمان با خاک زمین ترکیب شده است.
خاک پای او به نوک برگ چشم
گاه میرفتیم و گه میبیختیم
هوش مصنوعی: ما با احترام و ارادت، خاک پای او را به نوک انگشتان چشم میمالیدیم و گاهی نیز آن را مقداری پراکنده میکردیم.
چون نیامد بر سر غربیل هیچ
پای در گل خاک بر سر ریختیم
هوش مصنوعی: از زمانی که کسی سراغ ما نیامد و به ما توجه نکرد، تمامی غمها و ناراحتیها را بر دوش خود کشیدیم و در گِل و خاک معطل شدیم.
گرچه ما زیرک ترین مرغی بدیم
لیک در دامش به حلق آویختیم
هوش مصنوعی: با اینکه ما هوشیارترین و باهوشترین هستیم، اما در دامش گرفتار شدهایم.
همچو عطاری ز شوق روی او
صورتش با روی جان انگیختیم
هوش مصنوعی: مانند عطاری که به خاطر محبت و شوق به او، چهرهاش را با جانش زیبا میکند، ما نیز به عشق او، به شوق و زیبایی او توجه داریم.

عطار