گنجور

غزل شمارهٔ ۵۸۹

دست در عشقت ز جان افشانده‌ایم
و آستینی بر جهان افشانده‌ایم
ای بسا خونا که در سودای تو
از دو چشم خون‌فشان افشانده‌ایم
وی بسا آتش که از دل در غمت
از زمین تا آسمان افشانده‌ایم
تا دل از تر دامنی برداشتیم
دامن از کون و مکان افشانده‌ایم
دل گرانی کرد در کشتی عشق
رخت دل در یک زمان افشانده‌ایم
چون نظر بر روی آن دلبر فتاد
تن فرو دادیم و جان افشانده‌ایم
هرچه در صد سال می‌کردیم جمع
در دمی بر دلستان افشانده‌ایم
چون ز راه نیک و بد برخاستیم
دل ز بار این و آن افشانده‌ایم
چون دل عطار شد دریای عشق
بس جواهر کز زبان افشانده‌ایم

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دست در عشقت ز جان افشانده‌ایم
و آستینی بر جهان افشانده‌ایم
هوش مصنوعی: ما برای عشق تو جان خود را فدای تو کرده‌ایم و همچنان دست خود را به سوی دنیا دراز کرده‌ایم.
ای بسا خونا که در سودای تو
از دو چشم خون‌فشان افشانده‌ایم
هوش مصنوعی: بسیاری از اشک‌ها را به خاطر تو ریخته‌ایم و در دل، غم و عشق تو را تجربه کرده‌ایم.
وی بسا آتش که از دل در غمت
از زمین تا آسمان افشانده‌ایم
هوش مصنوعی: ما در غم تو، آتش‌های زیادی از دل خود بر افراشته‌ایم که شعله‌های آن به اندازه‌ای بزرگ است که از زمین تا آسمان را فراگرفته است.
تا دل از تر دامنی برداشتیم
دامن از کون و مکان افشانده‌ایم
هوش مصنوعی: وقتی که دل از وابستگی‌های مادی و دنیایی جدا کردیم، خود را از محدودیت‌های جسم و مکان آزاد کردیم.
دل گرانی کرد در کشتی عشق
رخت دل در یک زمان افشانده‌ایم
هوش مصنوعی: دل سنگین و غمگینی را در سفر عشق به همراه داریم که در یک لحظه تمام عشق و احساساتمان را گسسته‌ایم.
چون نظر بر روی آن دلبر فتاد
تن فرو دادیم و جان افشانده‌ایم
هوش مصنوعی: وقتی که به چهره آن معشوق نگاه کردیم، خود را فدای او کرده‌ایم و جان خود را به پایش ریخته‌ایم.
هرچه در صد سال می‌کردیم جمع
در دمی بر دلستان افشانده‌ایم
هوش مصنوعی: تمام تلاش‌ها و کوشش‌هایی که در طول صد سال انجام داده‌ایم، در یک لحظه به دلیستان بخشیده‌ایم.
چون ز راه نیک و بد برخاستیم
دل ز بار این و آن افشانده‌ایم
هوش مصنوعی: زمانی که از مسیرهای خوب و بد خارج شدیم، دل‌مان را از سنگینی مشکلات و چالش‌های دیگران رها کرده‌ایم.
چون دل عطار شد دریای عشق
بس جواهر کز زبان افشانده‌ایم
هوش مصنوعی: زمانی که دل عطار به عشق آکنده شد، همچون دریایی از جواهرات گشت که از زبان ما جاری شده است.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۵۸۹ به خوانش عندلیب