گنجور

غزل شمارهٔ ۵۸۶

ما به عهد حسن تو ترک دل و جان گفته‌ایم
با رخ و زلف تو شرح کفر و ایمان گفته‌ایم
یاد زلفت کرده‌ایم و نام زلفت برده‌ایم
هم پریشان گشته‌ایم و هم پریشان گفته‌ایم
تا تو جان از بس لطیفی در نیابد کس تو را
ما تو را از استعارت در سخن جان گفته‌ایم
همچو من در عشقت ای جان ترک جان‌ها گفته‌اند
تا به جانبازان عالم وصف جانان گفته‌ایم
درد عشقت را چو درمانی نمی‌دیدیم ما
درد را تسکین دل را عین درمان گفته‌ایم
وصل و هجران با تو و از تو خیال عشق توست
قرب و بعد خویشتن را وصل و هجران گفته‌ایم
چون سر و سامان حجاب راهت آمد در رهت
از سر سر رفته‌ایم و ترک سامان گفته‌ایم
با خیالت چون یکی محرم نمی‌دیدیم ما
داستان عشق خود را تا به پایان گفته‌ایم
خویشتن را در میان قبض و بسط و صحو سکر
گه گدا را خوانده‌ایم و گاه سلطان گفته‌ایم
مرد وصلت نیست کس بشنو درین معنی که ما
بس دلیل آورده‌ایم و چند برهان گفته‌ایم
گرچه عطاریم ما کاسرار راه عشق تو
گاه پیدا کرده‌ایم و گاه پنهان گفته‌ایم

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ما به عهد حسن تو ترک دل و جان گفته‌ایم
با رخ و زلف تو شرح کفر و ایمان گفته‌ایم
هوش مصنوعی: ما به خاطر زیبایی‌های تو از دل و جانمان گذشته‌ایم و با چهره و موهای تو داستان‌های کفر و ایمان را روایت کرده‌ایم.
یاد زلفت کرده‌ایم و نام زلفت برده‌ایم
هم پریشان گشته‌ایم و هم پریشان گفته‌ایم
هوش مصنوعی: ما همیشه به یاد موهایت هستیم و نام آن‌ها را بر زبان می‌آوریم. هم به خاطر آن‌ها دچار آشفتگی شده‌ایم و هم از آن‌ها به طرز نامنظم و پریشان سخن می‌گوییم.
تا تو جان از بس لطیفی در نیابد کس تو را
ما تو را از استعارت در سخن جان گفته‌ایم
هوش مصنوعی: هیچ‌کس به لطافت تو جان نمی‌دهد، ما فقط از عشق و احساسات عمیق خود به تو در کلام سخن گفته‌ایم.
همچو من در عشقت ای جان ترک جان‌ها گفته‌اند
تا به جانبازان عالم وصف جانان گفته‌ایم
هوش مصنوعی: همچون من در عشق تو، ای جان، افرادی که جانشان را فدای عشق می‌کنند، به دیگران گفته‌اند، و ما نیز از جانبازان عشق که تو را وصف کرده‌اند، سخن گفته‌ایم.
درد عشقت را چو درمانی نمی‌دیدیم ما
درد را تسکین دل را عین درمان گفته‌ایم
هوش مصنوعی: ما دیدیم که هیچ درمانی برای درد عشق تو وجود ندارد، بنابراین برای کاهش این درد، به تسکین دل اشاره کرده‌ایم.
وصل و هجران با تو و از تو خیال عشق توست
قرب و بعد خویشتن را وصل و هجران گفته‌ایم
هوش مصنوعی: وصل و جدایی به خاطر تو و به یاد عشق توست که ما به نزدیکی و دوری خود وصال و هجران می‌گوییم.
چون سر و سامان حجاب راهت آمد در رهت
از سر سر رفته‌ایم و ترک سامان گفته‌ایم
هوش مصنوعی: زمانی که موانع و حجاب‌ها در مسیر تو پیدا شده، ما به خاطر عشق و دل‌باختگی از همه‌چیز دست کشیده‌ایم و به بی‌نظمی و آشفتگی راضی هستیم.
با خیالت چون یکی محرم نمی‌دیدیم ما
داستان عشق خود را تا به پایان گفته‌ایم
هوش مصنوعی: در حضور تو، هیچ‌کس را نتوانستیم به راز عشق‌مان راه دهیم و ما این داستان را تا انتها روایت کرده‌ایم.
خویشتن را در میان قبض و بسط و صحو سکر
گه گدا را خوانده‌ایم و گاه سلطان گفته‌ایم
هوش مصنوعی: ما خود را در حالتی از احساسات متضاد، گاهی در حال سرمستی و گاهی در حال هوشیاری می‌بینیم. زمانی دیگر، در جایگاهی پایین و گاهی نیز در مقام قدرت و عظمت تصور کرده‌ایم.
مرد وصلت نیست کس بشنو درین معنی که ما
بس دلیل آورده‌ایم و چند برهان گفته‌ایم
هوش مصنوعی: هیچ کس شایسته ملاقات با ما نیست؛ به این نکته خوب توجه کن که ما برای این موضوع دلایل و برهان‌های زیادی ارائه کرده‌ایم.
گرچه عطاریم ما کاسرار راه عشق تو
گاه پیدا کرده‌ایم و گاه پنهان گفته‌ایم
هوش مصنوعی: ما مانند عطار هستیم، گاهی رازهای عشق تو را پیدا کرده‌ایم و گاهی هم به صورت پنهانی بیان کرده‌ایم.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۵۸۶ به خوانش عندلیب