غزل شمارهٔ ۵۵۷
از عشق در اندرون جانم
دردی است که مرهمی ندانم
بی روی کسی که کس ندید است
خونابه گرفت دیدگانم
از بس که نشان از تو بجستم
نه نام بماند و نه نشانم
گویند که صبر کن ولیکن
چون صبر نماند چون توانم
جانا چو تو از جهان برونی
جان گیر و برون بر از جهانم
زین مظلم جای خانهٔ دیو
برسان به بقای جاودانم
بی تو نفسی به هر دو عالم
زنده بنمانم ار بمانم
تا عشق تو در نوشت لوحم
مانند قلم به سر دوانم
عطار به صبر تن فرو ده
تا علم یقین شود عیانم
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
از عشق در اندرون جانم
دردی است که مرهمی ندانم
هوش مصنوعی: در دل من از عشق دردی وجود دارد که هیچ راهی برای تسکین آن نمیشناسم.
بی روی کسی که کس ندید است
خونابه گرفت دیدگانم
هوش مصنوعی: چشمهایم پر از اشک شدهاند، چرا که بدون چهرهی کسی که هیچکس او را ندیده است، غم بزرگی در دلم جای گرفته است.
از بس که نشان از تو بجستم
نه نام بماند و نه نشانم
هوش مصنوعی: از شدت جستجو و تلاش برای یافتن نشانهای از تو، دیگر نه نامی از تو مانده و نه علامتی که مرا به یاد تو بیاندازد.
گویند که صبر کن ولیکن
چون صبر نماند چون توانم
هوش مصنوعی: میگویند صبر کن، اما وقتی صبوری درکار نیست، چگونه میتوانم منتظر بمانم؟
جانا چو تو از جهان برونی
جان گیر و برون بر از جهانم
هوش مصنوعی: عزیزم، وقتی که تو از دنیای بیرون جدا میشوی، زندگیام را به دست میآوری و از این جهان فرار میکنم.
زین مظلم جای خانهٔ دیو
برسان به بقای جاودانم
هوش مصنوعی: از این مکان تاریک و ناامن به من برسان به جایی که همیشه و ابدی باقی بمانم.
بی تو نفسی به هر دو عالم
زنده بنمانم ار بمانم
هوش مصنوعی: بدون تو، در هیچیک از عالمها نمیتوانم زنده بمانم، حتی اگر به حیاتم ادامه دهم.
تا عشق تو در نوشت لوحم
مانند قلم به سر دوانم
هوش مصنوعی: تا وقتی که عشق تو در وجودم جاری است، مانند قلمی که روی لوح مینویسد، به سمت تو حرکت میکنم.
عطار به صبر تن فرو ده
تا علم یقین شود عیانم
هوش مصنوعی: عطار میگوید که باید صبر کرد تا حقیقت و شناخت واقعی به وضوح نمایان شود. با تحمل و صبوری، درک عمیقتری از علم و واقعیت به دست میآید.