گنجور

غزل شمارهٔ ۵۴۷

خویش را چند ز اندیشه به سر گردانم
وز تحیر دل خود زیر و زبر گردانم
دل من سوختهٔ حیرت گوناگون است
تا کی از فکرت خود سوخته‌تر گردانم
چون درین راه به یک موی خطر نیست مرا
پس چرا خاطر خود گرد خطر گردانم
می نیاید ز جهان هم نفسی در نظرم
گرچه بسیار ز هر سوی نظر گردانم
چون ز دلتنگی و غم در جگرم آب نماند
چند بر چهره ز غم خون جگر گردانم
نیست در مذهب من هیچ به از تنهایی
گر بسی بنگرم و مسئله برگردانم
نان خشکم بود و گر به تکلف بزیم
از دو چشم آب برو ریزم و تر گردانم
آری ای دوست به جز دانهٔ خود نتوان خورد
خویش را فی‌المثل ار مرغ بپر گردانم
تا کی از غصه و غم غصه و غم ای عطار
سر فرو پوش که سرگشته و سرگردانم

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خویش را چند ز اندیشه به سر گردانم
وز تحیر دل خود زیر و زبر گردانم
هوش مصنوعی: چرا باید خود را به فکر و اندیشه مشغول کنم و دل را در سردرگمی و تردید قرار دهم؟
دل من سوختهٔ حیرت گوناگون است
تا کی از فکرت خود سوخته‌تر گردانم
هوش مصنوعی: دل من به خاطر فکر و حیرت‌های مختلف سوخته است و نمی‌دانم تا کی باید به این حالت ادامه دهم و خود را بیشتر از این ناراحت کنم.
چون درین راه به یک موی خطر نیست مرا
پس چرا خاطر خود گرد خطر گردانم
هوش مصنوعی: من در این مسیر هیچ خطری احساس نمی‌کنم، پس چرا باید خیالم را به خطر انداخته و نگران کنم؟
می نیاید ز جهان هم نفسی در نظرم
گرچه بسیار ز هر سوی نظر گردانم
هوش مصنوعی: در این دنیا هیچ موجودی که هم‌نفس من باشد در نظر نمی‌آید، هرچند از هر طرف نگاه می‌کنم و به بسیاری از افراد توجه می‌کنم.
چون ز دلتنگی و غم در جگرم آب نماند
چند بر چهره ز غم خون جگر گردانم
هوش مصنوعی: وقتی از دلتنگی و غم دیگر در وجودم چیزی باقی نمانده، احساس می‌کنم که درد و غمم را بر چهره‌ام به نمایش بگذارم.
نیست در مذهب من هیچ به از تنهایی
گر بسی بنگرم و مسئله برگردانم
هوش مصنوعی: در باورهای من، هیچ چیزی بهتر از تنهایی نیست، حتی اگر بخواهم درباره آن فکر کنم یا آن را تحلیل کنم.
نان خشکم بود و گر به تکلف بزیم
از دو چشم آب برو ریزم و تر گردانم
هوش مصنوعی: من نان خشکی دارم و اگر بخواهم به زحمت هم که شده بخورم، از دو چشمانم اشک می‌ریزم و آن را تر می‌کنم.
آری ای دوست به جز دانهٔ خود نتوان خورد
خویش را فی‌المثل ار مرغ بپر گردانم
هوش مصنوعی: بله، ای دوست، به جز دانه‌ای که خودت فراهم کرده‌ای، نمی‌توانی چیزی دیگری بخوری. مانند این است که اگر مرغ را بچرخانی، تنها می‌تواند از دانه‌ای که خودش پیدا کرده، تغذیه کند.
تا کی از غصه و غم غصه و غم ای عطار
سر فرو پوش که سرگشته و سرگردانم
هوش مصنوعی: مدت زیادی است که با غم و اندوه دست و پنجم بسیار خسته و سرگردان هستم، ای عطار، چرا که نمی‌توانم این وضعیت را تحمل کنم.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۵۴۷ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1394/12/15 11:03
محمد

لطفا درمورد این شعر کنی توضیح دهید...نمیدونم چرا هر بار که میخونمش معنیش برام تازه میشه....خیلی ممنون