غزل شمارهٔ ۵۴۶
کجایی ساقیا می ده مدامم
که من از جان غلامت را غلامم
میم در ده تهی دستم چه داری
که از خون جگر پر گشت جامم
چه میخواهی ز جانم ای سمن بر
که من بی روی تو خسته روانم
چو بر جانم زدی شمشیر عشقت
تمامم کن که رندی ناتمامم
گهم زاهد همی خوانند و گه رند
من مسکین ندانم تا کدامم
ز ننگ من نگوید نام من کس
چو من مردم چه مرد ننگ و نامم
ز من چو شمع تا یک ذره باقی است
نخواهد بود جز آتش مقامم
مرا جز سوختن کاری دگر نیست
بیا تا خوش بسوزم زانکه خامم
دل عطار مرغی دانه چین است
دریغ افتد چنین مرغی به دامم
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
کجایی ساقیا می ده مدامم
که من از جان غلامت را غلامم
هوش مصنوعی: ساقی، کجایی؟ مدام به من شراب بده، زیرا من جانم را برای تو فدای تو کردهام و خود را بنده تو میدانم.
میم در ده تهی دستم چه داری
که از خون جگر پر گشت جامم
هوش مصنوعی: در دل ضعف و فقر من، چه چیزی داری که تا این حد دلم را پر کرده و جام وجودم از غم و غصه پر شده است؟
چه میخواهی ز جانم ای سمن بر
که من بی روی تو خسته روانم
هوش مصنوعی: ای گل خوشبو، چه چیزی از جان من میخواهی؟ چون من بدون دیدن چهره تو، سخت در رنج و ناراحتی هستم.
چو بر جانم زدی شمشیر عشقت
تمامم کن که رندی ناتمامم
هوش مصنوعی: وقتی که با عشق تو به من ضربه زدی، تمام وجودم را پر کن و مرا از این بیقراری نجات ده.
گهم زاهد همی خوانند و گه رند
من مسکین ندانم تا کدامم
هوش مصنوعی: گاهی مرا زاهد مینامند و گاهی رند، اما من نادان و درماندهام و نمیدانم که کدام یک از اینها هستم.
ز ننگ من نگوید نام من کس
چو من مردم چه مرد ننگ و نامم
هوش مصنوعی: کسی درباره من سخن نمیگوید، زیرا من از ننگ خود خجالتزدهام. حالا چه کسی میتواند بگوید که من چه فردی هستم؟
ز من چو شمع تا یک ذره باقی است
نخواهد بود جز آتش مقامم
هوش مصنوعی: تا زمانی که من وجود دارم، مانند شمعی خواهم سوخت و جز آتش و سوزش چیزی نخواهم داشت.
مرا جز سوختن کاری دگر نیست
بیا تا خوش بسوزم زانکه خامم
هوش مصنوعی: من هیچ کاری جز سوختن ندارم. بیا تا خوشی خود را در سوختن بگذرانم؛ زیرا هنوز ناپخته و خام هستم.
دل عطار مرغی دانه چین است
دریغ افتد چنین مرغی به دامم
هوش مصنوعی: دل عطار مانند پرندهای است که دانهها را جستجو میکند. افسوس که چنین پرندهای به دام میافتد.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۵۴۶ به خوانش عندلیب
حاشیه ها
1391/11/22 15:01
عجیب است
این غزل را در میان دیوان شمس مولانا هم پیدا کردم به شماره 1543
که بیت آخر آن حذف شده ...
مشکوک شدم
که نکند برخی غزلیات مولانا منسوبی باشد
و شاید هم لرعکس
1392/03/30 07:05
هادی
این غزل از جناب عطار است و در دیوان شمس یا عینا از جناب مولانا آورده شده و یا به ایشان منسوب شده
چون بیت آخر را ندارد
چون مولانا از عطار تاثیر بسیار پذیرفته