گنجور

غزل شمارهٔ ۵۴۵

ای عشق تو قبلهٔ قبولم
کرده غم تو ز جان ملولم
خورشید رخت بتافت یک روز
تا کرد چو ذرهٔ عجولم
می‌تافت پیاپی و دمادم
تا خواست فکند در حلولم
چون نیک نگاه کردم آن روز
بنمود جمال در افولم
می‌گفت به صد زبان که از من
بگریز که من نه از اصولم
کافر گردی علی الحقیقه
در حال اگر کنی قبولم
اکنون من بی قرار از آن روز
دل شیفته‌تر ز بوهلولم
در گرد تو کی رسم که پیوست
در صحبت خود ندیم غولم
آنجا که بزرگی تو باشد
من خفته کدام بوالفضولم
ای کاش که بعد ازین همه عمر
ممکن بودی دمی وصولم
چه جای حلولیان طاغی است
زین پس من و سنت رسولم
عطار به ترک جان بگوید
گر شرح دهی چنین فصولم

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای عشق تو قبلهٔ قبولم
کرده غم تو ز جان ملولم
هوش مصنوعی: ای عشق، تو باعث شده‌ای که همه چیز را در زندگی‌ام راستین و معتبر بدانم، اما غم تو مرا از کانون وجودم خالی کرده و به شدت افسرده کرده است.
خورشید رخت بتافت یک روز
تا کرد چو ذرهٔ عجولم
هوش مصنوعی: یک روز خورشید نگاهی بر من انداخت و من مثل ذره‌ای کنجکاو شدم.
می‌تافت پیاپی و دمادم
تا خواست فکند در حلولم
هوش مصنوعی: خورشید مدام و پیوسته می‌تابید تا این‌که خواست بر من بتابد و در وجودم حلول کند.
چون نیک نگاه کردم آن روز
بنمود جمال در افولم
هوش مصنوعی: وقتی با دقت به خودم نگاه کردم، متوجه شدم که زیبایی‌ام در حال کاهش است.
می‌گفت به صد زبان که از من
بگریز که من نه از اصولم
هوش مصنوعی: او با هزار زبان می‌گفت که از من دوری کن، زیرا من از هیچ قاعده و اصولی پیروی نمی‌کنم.
کافر گردی علی الحقیقه
در حال اگر کنی قبولم
هوش مصنوعی: اگرچه به ظاهری کافر به نظر بیایی، اما اگر حقیقت را درک کنی، من آن را می‌پذیرم.
اکنون من بی قرار از آن روز
دل شیفته‌تر ز بوهلولم
هوش مصنوعی: اکنون من خیلی بیشتر از قبل نا آرام و بی قرار هستم، به طوری که به یاد آن روز، دلم بیشتر از همیشه شیدا و عاشق است.
در گرد تو کی رسم که پیوست
در صحبت خود ندیم غولم
هوش مصنوعی: من چگونه می‌توانم به گرد تو بیایم، در حالی که در صحبت با تو، غولی هستم که نمی‌توانم به جمع دوستانم بپیوندم؟
آنجا که بزرگی تو باشد
من خفته کدام بوالفضولم
هوش مصنوعی: هر جا که بزرگی و عظمت تو حاکم باشد، من چه جایگاه بی‌محتوایی دارم که بخواهم صحبت کنم یا خود را به نمایش بگذارم.
ای کاش که بعد ازین همه عمر
ممکن بودی دمی وصولم
هوش مصنوعی: ای کاش که بعد از این همه عمر، فرصتی پیش می‌آمد که لحظه‌ای با هم باشیم و به هم برسیم.
چه جای حلولیان طاغی است
زین پس من و سنت رسولم
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که از این پس، من تنها بر اساس سنت و راهنمایی‌های پیامبر خود عمل می‌کنم و جایی برای کسانی که در برابر این سنت تمرد می‌کنند، وجود ندارد.
عطار به ترک جان بگوید
گر شرح دهی چنین فصولم
هوش مصنوعی: عطار به ترک جان می‌گوید اگر داستان زندگی‌ام را توضیح بدهی، این گونه به من فصل‌های مختلفی را خواهی گفت.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۵۴۵ به خوانش عندلیب