غزل شمارهٔ ۵۳۸
کار چو از دست من برفت چه سازم
مات شدم نیز خانه نیست چه بازم
در بن این خاکدان عالم غدار
اشک فشان همچو شمع چند گدازم
چون نفسی دیگرم ز عمر امان نیست
این نفسی چند در هوس به چه تازم
چو گل یک روزه در میانهٔ صد خار
بر سر پایم نشسته سر چه فرازم
پردهٔ من چون درید پردهدر چرخ
در پس این پرده، پرده چند نوازم
چارهٔ من چون به دست چاره گران نیست
حیله چه گویم کنون و چاره چه سازم
قصهٔ اندوهت آشکار چه گویم
زانکه من خسته دل نهفت نیازم
واقعه کوته کنم چه گویم ازین بیش
خاصه که پیش اندر است راه درازم
ای دل عطار دم مزن که درین دیر
دم نتوان زد ز سر پردهٔ رازم
اطلاعات
وزن: مفتعلن فاعلات مفتعلن فع (منسرح مثمن مطوی منحور)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
کار چو از دست من برفت چه سازم
مات شدم نیز خانه نیست چه بازم
هوش مصنوعی: وقتی که همه چیز از دستم خارج شد و نمیتوانم کار کنم، نمیدانم چه باید بکنم. حالا که این وضعیت پیش آمده، به هیچ جا نمیتوانم برگردم و احساس سرگشتگی میکنم.
در بن این خاکدان عالم غدار
اشک فشان همچو شمع چند گدازم
هوش مصنوعی: در دل این عالم فریبنده، مانند شمعی که ذوب میشود، اشک میریزم و رنجهایم را تحمل میکنم.
چون نفسی دیگرم ز عمر امان نیست
این نفسی چند در هوس به چه تازم
هوش مصنوعی: زندگی به من فرصتی نداده و من نمیتوانم بیشتر از این در آرزوها و خواستههایم غوطهور شوم.
چو گل یک روزه در میانهٔ صد خار
بر سر پایم نشسته سر چه فرازم
هوش مصنوعی: مثل گلی که فقط یک روز عمر دارد و در میان صد خار نشسته، بر سر پاهایم چه بلندای نامی دارم؟
پردهٔ من چون درید پردهدر چرخ
در پس این پرده، پرده چند نوازم
هوش مصنوعی: وقتی که پردهٔ من پاره شد و پردهنشینان پشت آن به چرخش درآمدند، دیگر چه فایدهای دارد که من به نوازش پردههای دیگر ادامه بدهم؟
چارهٔ من چون به دست چاره گران نیست
حیله چه گویم کنون و چاره چه سازم
هوش مصنوعی: من وقتی که راه حلی برای مسئلم پیدا نمیشود، چه باید بگویم و چه تدبیر دیگری میتوانم بیاندیشم؟
قصهٔ اندوهت آشکار چه گویم
زانکه من خسته دل نهفت نیازم
هوش مصنوعی: داستان غم تو را چگونه بیان کنم وقتی که خودم دلشکسته و تنها در پی درخواست و نیازم هستم.
واقعه کوته کنم چه گویم ازین بیش
خاصه که پیش اندر است راه درازم
هوش مصنوعی: برای چه میخواهم بیشتر صحبت کنم، وقتی که هنوز راه طولانیام در پیش است؟
ای دل عطار دم مزن که درین دیر
دم نتوان زد ز سر پردهٔ رازم
هوش مصنوعی: ای دل، عطار، سخن نگو که در این مکان نمیتوان از اسرار درونیام پردهبرداری کرد.