غزل شمارهٔ ۵۳۰
ترک قلندر من دوش درآمد از درم
بوسه گشاد بر لبم تنگ کشید در برم
در لب لعل ترک من آب حیات خضر بود
لب چو نهاد بر لبم گفتم خضر دیگرم
بوسه چو داد ترک من هندوی او شدم به جان
چون که بدیدم هم سزا نیز بداد شکرم
من به میان این طرف اشکفشان شدم چو شمع
از سر آنکه خیره شد از سر ناز دلبرم
من چو چشیدم آن شکر دل ز کمال لطف او
برد گمان که شد مگر ملک جهان میسرم
گرچه جفای او بسی برد فرید بعد ازین
گرچه جفا کند بسی من ز وفاش نگذرم
اطلاعات
وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ترک قلندر من دوش درآمد از درم
بوسه گشاد بر لبم تنگ کشید در برم
هوش مصنوعی: دیشب شخصی از دوستان بیقید و آزاد من به خانهام آمد و با بوسهای بر لبی که به سختی میتوانستم بازش کنم، مرا در آغوش گرفت.
در لب لعل ترک من آب حیات خضر بود
لب چو نهاد بر لبم گفتم خضر دیگرم
هوش مصنوعی: لب لعل ترک من، شبیه به آب حیات خضر است. وقتی که لب هایش را بر لب من گذاشت، به او گفتم که تو هم مانند خضر برای من زندگیبخش هستی.
بوسه چو داد ترک من هندوی او شدم به جان
چون که بدیدم هم سزا نیز بداد شکرم
هوش مصنوعی: وقتی بوسهای از معشوقم گرفتم، به شدت مجذوب او شدم و چون زیباییاش را دیدم، به شکرانه این احساس عمیق، شایستگی او را نیز درک کردم.
من به میان این طرف اشکفشان شدم چو شمع
از سر آنکه خیره شد از سر ناز دلبرم
هوش مصنوعی: من در میان این جمع که اشک میریزد حضور یافتم، مانند شمعی که در برابر نگاه معشوق نازکش روشن شده است.
من چو چشیدم آن شکر دل ز کمال لطف او
برد گمان که شد مگر ملک جهان میسرم
هوش مصنوعی: من وقتی که طعم آن شیرینی دلنواز را چشیدم، از روی کمال لطف او این خیال به سرم زد که شاید به من پادشاهی جهان داده شده است.
گرچه جفای او بسی برد فرید بعد ازین
گرچه جفا کند بسی من ز وفاش نگذرم
هوش مصنوعی: اگرچه او به من آسیبهای زیادی زده، ولی من بعد از این هم اگرچه بار دیگر به من ظلم کند، از وفاداریام به او کم نمیشود.