گنجور

غزل شمارهٔ ۵۲۹

ترسا بچه‌ای کشید در کارم
بربست به زلف خویش زنارم
پس حلقهٔ زلف کرد در گوشم
یعنی که به بندگی ده اقرارم
در بندگیش نه هندوم بدخوی
هستم حبشی که داغ او دارم
پروانهٔ او شدم که هر ساعت
در جمع چو شمع می‌کشد زارم
شاید که کشد چو هست عیسی دم
کز معجزه زنده کرد صد بارم
او یوسف عالم است در خوبی
من دست و ترنج پیش او دارم
هرگز نایم ز بار او بیرون
کز عشق نهاد صاع در بارم
زان روز که درد عشق او خوردم
مانده است گرو به درد دستارم
دی ساکن کنج صومعه بودم
وامروز ز ساکنان خمارم
چون دانم داد شرح حال خود
فی‌الجمله نه کافرم نه دین دارم
کو در عالم کسی که برهاند
یکباره ز ناکسی عطارم

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن مفاعیلن (هزج مسدس اخرب مقبوض)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ترسا بچه‌ای کشید در کارم
بربست به زلف خویش زنارم
هوش مصنوعی: یک نَفَر که از یک مذهب دیگر است، به من آسیب رساند و کار مرا خراب کرد. او به قدری مُحکم و زیبا موهایش را آراسته که از آن، مانند زنجیری به دور خودم احساس گرفتار شدن می‌کنم.
پس حلقهٔ زلف کرد در گوشم
یعنی که به بندگی ده اقرارم
هوش مصنوعی: پس حلقهٔ زلف به معنای این است که او مرا به بندگی خود دعوت کرده و از من می‌خواهد که تسلیم او شوم.
در بندگیش نه هندوم بدخوی
هستم حبشی که داغ او دارم
هوش مصنوعی: من در بندگی او همچون انسانی بدخصلت و بی‌نزاکت هستم، همانند یک حبشی که علامت عشق او بر قلبم نقش بسته است.
پروانهٔ او شدم که هر ساعت
در جمع چو شمع می‌کشد زارم
هوش مصنوعی: من هم مانند پروانه‌ای شدم که هر لحظه در جمع دیگران مثل شمع می‌سوزم و زاری می‌کنم.
شاید که کشد چو هست عیسی دم
کز معجزه زنده کرد صد بارم
هوش مصنوعی: شاید روزی عیسی(ع) به من نیز جان تازه‌ای ببخشد، همان‌طور که با معجزه‌اش، بارها انسان‌ها را زنده کرده است.
او یوسف عالم است در خوبی
من دست و ترنج پیش او دارم
هوش مصنوعی: او بهترین فرد در میان افراد جامعه است و من به خوبی او ارادت دارم و برایش تقدیر و محبت دارم.
هرگز نایم ز بار او بیرون
کز عشق نهاد صاع در بارم
هوش مصنوعی: هرگز از بار عشق او رهایی نخواهم یافت، زیرا عشق او چنان سنگینی بر دوش من نهاده که نمی‌توانم از آن خلاص شوم.
زان روز که درد عشق او خوردم
مانده است گرو به درد دستارم
هوش مصنوعی: از آن روزی که عشق او را تجربه کردم، درد من در دل و ذهنم باقی مانده و به نوعی به آن وابسته شده‌ام.
دی ساکن کنج صومعه بودم
وامروز ز ساکنان خمارم
هوش مصنوعی: دیروز در گوشه‌ای از عبادتگاه زندگی می‌کردم و امروز از ساکنان عالم سکر و مستی هستم.
چون دانم داد شرح حال خود
فی‌الجمله نه کافرم نه دین دارم
هوش مصنوعی: من به این نتیجه رسیده‌ام که در مورد وضعیت خودم به‌طور خلاصه بگویم که نه به کفر اعتقاد دارم و نه به دین.
کو در عالم کسی که برهاند
یکباره ز ناکسی عطارم
هوش مصنوعی: کسی در دنیا وجود ندارد که بتواند به یکباره انسان را از بی‌کسی و ناامیدی نجات دهد.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۵۲۹ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1396/06/13 11:09
نادر..

پروانهٔ او شدم....