غزل شمارهٔ ۵۲۶
بی تو نیست آرامم کز جهان تو را دارم
هرچه تو نهای جانا من ز جمله بیزارم
همچو شمع میسوزم همچو ابر میگریم
همچو بحر میجوشم تا کجا رسد کارم
یا ز دست هجر تو جاودان به پای افتم
یا ز جام وصل تو قطرهای به دست آرم
از تو گر وصال آید قسم من وگر هجران
هرچه از تو میآید من به جان خریدارم
من نه آن کسم جانا کز وصال تو شادم
یا ز بیم هجرانت هیچ گونه غم دارم
هجر و وصل زان توست هرچه خواهیم آن ده
لایق من آن باشد کاختیار بگذارم
نقطهای است جان من هر دو کون گرد وی
من به گرد آن نقطه دایما چو پرگارم
بسکه همچو پرگاری گرد پاو سر گشتم
چون بتافت آن نقطه محو کرد پندارم
چون نماند پندارم من بماندم بی من
نیست آگهی زانگه ذرهای ز عطارم
اطلاعات
وزن: فاعلن مفاعیلن فاعلن مفاعیلن (مقتضب مثمن مطوی مقطوع)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بی تو نیست آرامم کز جهان تو را دارم
هرچه تو نهای جانا من ز جمله بیزارم
هوش مصنوعی: بدون تو آرامش ندارم، چون هر آنچه که در این دنیا دارم به خاطر توست. وقتی تو در کنارم نیستی، از همه چیز بیزارم.
همچو شمع میسوزم همچو ابر میگریم
همچو بحر میجوشم تا کجا رسد کارم
هوش مصنوعی: مانند شمعی میسوزم، مانند ابری میبارم و همچون دریا میجوشم. نمیدانم کارم به کجا خواهد رسید.
یا ز دست هجر تو جاودان به پای افتم
یا ز جام وصل تو قطرهای به دست آرم
هوش مصنوعی: یا اینکه برای همیشه از هجر تو به زمین بیفتم، یا اینکه تنها یک قطره از جام وصالت را به دست آورم.
از تو گر وصال آید قسم من وگر هجران
هرچه از تو میآید من به جان خریدارم
هوش مصنوعی: اگر به من نزدیک شوی، هر چیزی از تو را با جان و دل میپذیرم، حتی اگر دوری و جدایی باشد.
من نه آن کسم جانا کز وصال تو شادم
یا ز بیم هجرانت هیچ گونه غم دارم
هوش مصنوعی: من آن کسی نیستم که از بودن با تو خوشحال باشم یا از ترس جداییات غمگین.
هجر و وصل زان توست هرچه خواهیم آن ده
لایق من آن باشد کاختیار بگذارم
هوش مصنوعی: هر چه در ارتباط با دوری و نزدیکی به توست، به دست خود توست. هر آنچه را که بخواهیم، به ما بده. آنچه شایسته من است، این است که آنچه را نمیخواهم کنار بگذارم.
نقطهای است جان من هر دو کون گرد وی
من به گرد آن نقطه دایما چو پرگارم
هوش مصنوعی: وجود من در مرکزیتی قرار دارد که تمام کائنات به دور آن میچرخند. من همچون یک پرگار، همیشه به دور آن نقطه میچرخم.
بسکه همچو پرگاری گرد پاو سر گشتم
چون بتافت آن نقطه محو کرد پندارم
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه خیلی دور و بر این نقطه چرخیدم و درگیر آن شدم، وقتی آن نقطه را میبینم، تمام تصوراتم را از دست میدهم.
چون نماند پندارم من بماندم بی من
نیست آگهی زانگه ذرهای ز عطارم
هوش مصنوعی: وقتی که هیچ تصوری از من باقی نماند، من نیز بیخبر از خودم باقی ماندم. از آن لحظه، حتی کمی از عطار را نیز نمیشناسم.