گنجور

غزل شمارهٔ ۵۲۵

اگر برشمارم غم بیشمارم
ندارند باور یکی از هزارم
نیاید در انگشت این غم شمردن
مگر اشک می‌ریزم و می‌شمارم
گر انگشت نتواند این غم به سر برد
به سر می‌برد دیدهٔ اشکبارم
اگرچه فشاندم بسی اشک خونین
مبر ظن که من اشک دیگر نبارم
گرفتم ز خلق زمانه کناری
فشاندم بسی اشک خون در کنارم
چو روی نگارم ز چشمم برون شد
ز شوقش به خون روی خود می‌نگارم
چه کاری بر آید ز دست من اکنون
که شد کارم از دست و از دست کارم
مرا هست در دل بسی سر پنهان
ندانم که هرگز شود آشکارم
چو صاحب دلی اهل این سر ندیدم
همه سر به مهرش به دل می‌سپارم
چه گویی که عطار عیسی دمم من
چو زهره ندارم که یکدم برآرم

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعولن (متقارب مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

اگر برشمارم غم بیشمارم
ندارند باور یکی از هزارم
هوش مصنوعی: اگر بخواهم غم‌هایم را بشمارم، تعداد زیادی از آن‌ها را دارم که هیچ‌کس نمی‌تواند حتی یکی از آن‌ها را باور کند.
نیاید در انگشت این غم شمردن
مگر اشک می‌ریزم و می‌شمارم
هوش مصنوعی: غمی که دارم قابل شمارش نیست، مگر اینکه اشک‌هایم را بریزم و آن‌ها را بشمارم.
گر انگشت نتواند این غم به سر برد
به سر می‌برد دیدهٔ اشکبارم
هوش مصنوعی: اگر انگشت نمی‌تواند این غم را از سر من دور کند، پس چشمانم با اشک‌هایشان این غم را حمل می‌کنند.
اگرچه فشاندم بسی اشک خونین
مبر ظن که من اشک دیگر نبارم
هوش مصنوعی: با این‌که اشک‌های زیادی با اندوه ریخته‌ام، فکر نکن که دیگر اشکی نخواهم ریخت.
گرفتم ز خلق زمانه کناری
فشاندم بسی اشک خون در کنارم
هوش مصنوعی: از مردم این زمان جدا شدم و بسیاری اشک‌های خونین را در کنار خود ریختم.
چو روی نگارم ز چشمم برون شد
ز شوقش به خون روی خود می‌نگارم
هوش مصنوعی: وقتی چهره محبوبم از دیدم دور شد، به شوق او، بر روی خودم از خون عشق نقاشی می‌کنم.
چه کاری بر آید ز دست من اکنون
که شد کارم از دست و از دست کارم
هوش مصنوعی: اکنون که همه چیز از دستم خارج شده و نمی‌توانم کاری انجام دهم، چه اقدامی از من برمی‌آید؟
مرا هست در دل بسی سر پنهان
ندانم که هرگز شود آشکارم
هوش مصنوعی: در دل من احساسات و رازهای زیادی وجود دارد که نمی‌دانم آیا روزی به همه مشخص خواهد شد یا نه.
چو صاحب دلی اهل این سر ندیدم
همه سر به مهرش به دل می‌سپارم
هوش مصنوعی: هیچ کسی را که مانند یک فرد با دل و احساس باشد در این دنیا ندیدم، بنابراین عشق و ارادتم را به او به دل می‌سپارم.
چه گویی که عطار عیسی دمم من
چو زهره ندارم که یکدم برآرم
هوش مصنوعی: من خود را همانند عطار می‌دانم و به صفای او ناز می‌کنم، اما همچون سیاره زهره، که تنها جلوه‌ای موقتی دارد، نمی‌توانم حتی لحظه‌ای خود را درخشان نشان دهم.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۵۲۵ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1396/12/23 06:02
نادر..

چو روی نگارم ز چشمم برون شد
ز شوقش به خون روی خود می‌نگارم..