گنجور

غزل شمارهٔ ۵۲۴

نظری به کار من کن که ز دست رفت کارم
به کسم مکن حواله که به جز تو کس ندارم
منم و هزار حسرت که در آرزوی رویت
همه عمر من برفت و بنرفت هیچ کارم
اگرم به دستگیری بپذیری اینت منت
واگر نه رستخیزی ز همه جهان برآرم
چه کمی درآید آخر به شرابخانهٔ تو؟
اگر از شراب وصلت ببری ز سر خمارم
چو نیَم سزای شادی ز خودم مدار بی‌غم
که درین چنین مقامی غم توست غمگسارم
ز غم تو همچو شمعم که چو شمع در غم تو
چو نفس زنم بسوزم چو بخندم اشکبارم
چو ز کار شد زبانم بروم به پیش خلقی
غم تو به خون دیده همه بر رخم نگارم
ز توام من آنچه هستم که تو گر نه‌ای نیَم من
که تویی که آفتابی و منم که ذره‌وارم
اگر از تو جان عطار اثر کمال یابد
منم آنکه از دو عالم به کمال اختیارم

اطلاعات

وزن: فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن (رمل مثمن مشکول)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نظری به کار من کن که ز دست رفت کارم
به کسم مکن حواله که به جز تو کس ندارم
هوش مصنوعی: به من نظری بیفکن و به حال من توجه کن، چون کار من خراب شده است. لطفاً کارم را به کسی دیگری نسپار، چرا که من جز تو هیچ کس دیگری ندارم که به او تکیه کنم.
منم و هزار حسرت که در آرزوی رویت
همه عمر من برفت و بنرفت هیچ کارم
هوش مصنوعی: من فردی هستم با هزاران حسرت، زیرا تمام عمرم به انتظار دیدن چهره‌ات گذشت و هیچ سودی از آن نبردم.
اگرم به دستگیری بپذیری اینت منت
واگر نه رستخیزی ز همه جهان برآرم
هوش مصنوعی: اگر به یاری من بیایی، از تو سپاسگزار می‌شوم و اگر نیایی، من از همه جهان جدا می‌شوم و به سمت برزخ می‌روم.
چه کمی درآید آخر به شرابخانهٔ تو؟
اگر از شراب وصلت ببری ز سر خمارم
هوش مصنوعی: چقدر کم است در نهایت، به میخانهٔ تو بیایم؟ اگر از شراب وصالت قدری از حالت خماریم را بگیری.
چو نیَم سزای شادی ز خودم مدار بی‌غم
که درین چنین مقامی غم توست غمگسارم
هوش مصنوعی: اگر من شاد باشم، این شادی از خودم نیست. بی‌خیال باش، چون در این مقام، غم تو، مایهٔ غم من است.
ز غم تو همچو شمعم که چو شمع در غم تو
چو نفس زنم بسوزم چو بخندم اشکبارم
هوش مصنوعی: من در غم تو مانند شمعی هستم که به خاطر ناراحتی‌ام می‌سوزم. وقتی نفس می‌زنم، شعله‌ام در حال خاموشی است و اگر بخندم، چشمانم پر از اشک می‌شود.
چو ز کار شد زبانم بروم به پیش خلقی
غم تو به خون دیده همه بر رخم نگارم
هوش مصنوعی: وقتی که از کار فرو می‌مانم و زبانم به سخن درنمی‌آید، به سوی جمعیتی می‌روم که غم تو در قلبم است و اشک‌هایم را به همه نشان می‌دهم.
ز توام من آنچه هستم که تو گر نه‌ای نیَم من
که تویی که آفتابی و منم که ذره‌وارم
هوش مصنوعی: من آنچه هستم به خاطر توست و اگر تو نباشی، من هیچ نخواهم بود. تو همچون آفتابی هستی و من فقط ذره‌ای در پرتوت.
اگر از تو جان عطار اثر کمال یابد
منم آنکه از دو عالم به کمال اختیارم
هوش مصنوعی: اگر با تأثیرات تو، جان عطار به کمال برسد، من همان کسی هستم که از هر دو جهان، به بهترین شکل و با اختیار کامل زندگی می‌کنم.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۵۲۴ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۵۲۴ به خوانش عندلیب

آهنگ ها

این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟

"ز توام من آنچه هستم"
با صدای رعنا فرحان (آلبوم بلوار عطار)

حاشیه ها

1394/06/13 18:09
فریده

من این سعر رو تو دیوان شمس سایت گنجور خوندم . مال عطار هست یا مولانا؟؟؟؟

1403/10/14 08:01
امیرعلی داودپور

جناب عطار نیشابوری در این غزل به چند مساله کلیدی زندگی خویش اشاره میفرماید، که نخست از دست رفتن معاش و کار خود بوده که در سلوک حب معشوق (خداوند) حاصل شده و آن اینگونه است که حب حق آنقدر درب ارتزاق را بر سالک تنگ میکند که از زندگی طبیعی ابنا البشر فاصله میگیرد، حرمت را در حلال و حلال را حرام میبیند و در این احوال تقدیر نیز بر او دگرگون میگردد. نمونه آن مساله در کار فلسطین (غزه) است که باید نان حق خویش را از معاند خویش بستاند و این مرحله ایست بس دشوار که عطار به سبب فضیلت سلوک (علم لدن و جستجوی آن) به آن دست یافته. کلمه کلیدی دوم رستاخیز است که از جمله در اشعار اقبال لاهوری و حافظ و عطار و مولوی (سهروردی و همه عرفا و جویندگان چشمه حیات و کیمیای سعادت) به واسطه نزدیکی به حضرت حق در زمان خویش از آن سخن رفته، شایسته است بدانیم که این اقطاب هیچیک همزمان نبوده اند. هر یک قطب زمان خویش بوده اند. برآوردن رستاخیز در نگاه اقطاب است که اهل تشیع مهدی، مسیحیان در عیسی و زردتشتیان در سوشیانت میبینند. مساله سوم میل حضرت عطار به غم است در راه معشوق، که سیره صوفیه است و سیره پیش از اسلام پهلوانیه یا مبارزه بوده است، پس اسلام و پیش از اسلام در تسلیم و مبارزه در راه کمال افتراق میابد. اینست که اقطاب فی النفسه بدون درک حال مغان به کمال نرسند که مغان پارسی نیز سلوک را به کمال رسانده اند. غم نردبان درک پهلوانیست ولی حماسه نیست، حماسه میسر نگردد جز به کمال تاریخ . امید آنکه اگر در بحث کوتاهی بوده، روان عطار از آن درگذرد که ایشان از جمله کمال جویندگان و معلمان بزرگ تصوف هستند.