گنجور

غزل شمارهٔ ۵۱۰

تا چشم باز کردم نور رخ تو دیدم
تا گوش برگشادم آواز تو شنیدم
چندان که فکر کردم چندان که ذکر گفتم
چندان که ره سپردم بیرون ز تو ندیدم
تا کی به فرق پویم جمله تویی چگویم
چون با منی چه جویم اکنون بیارمیدم
عمری به سر دویدم گفتم مگر رسیدم
با دست هرچه دیدم جز باد می‌ندیدم
فریاد من از آن است کاندر پس درم من
دربسته ماند بر من وز دست شد کلیدم
عطار را به کلی از خویشتن فنا کن
چون در فنای عشقت ذوق بقا چشیدم

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تا چشم باز کردم نور رخ تو دیدم
تا گوش برگشادم آواز تو شنیدم
هوش مصنوعی: هنگامی که چشمانم را باز کردم، نور چهره‌ات را مشاهده کردم و زمانی که گوش‌هایم را باز کردم، صدای تو را شنیدم.
چندان که فکر کردم چندان که ذکر گفتم
چندان که ره سپردم بیرون ز تو ندیدم
هوش مصنوعی: هر چقدر که فکر کردم و یاد تو را در دل گفتم و در مسیر زندگی جلو رفتم، باز هم نتوانستم از تو دور شوم و کسی را غیر از تو ندیدم.
تا کی به فرق پویم جمله تویی چگویم
چون با منی چه جویم اکنون بیارمیدم
هوش مصنوعی: به چه زبانی باید بگویم که تو همواره در فکر و ذهن من هستی، وقتی که تو در کنارم هستی، چه چیزی را باید جستجو کنم؟ اکنون دیگر نیازی به جستجو نیست.
عمری به سر دویدم گفتم مگر رسیدم
با دست هرچه دیدم جز باد می‌ندیدم
هوش مصنوعی: سالیان زیادی را در تلاش بودم و تصور می‌کردم که به هدفم می‌رسم، اما در نهایت به جز باد چیزی در دستم نبود.
فریاد من از آن است کاندر پس درم من
دربسته ماند بر من وز دست شد کلیدم
هوش مصنوعی: فریاد من به خاطر این است که در پس در خانه‌ام، در بسته مانده‌ام و کلید دستم نیست.
عطار را به کلی از خویشتن فنا کن
چون در فنای عشقت ذوق بقا چشیدم
هوش مصنوعی: عطار را به طور کامل فراموش کن، زیرا وقتی طعم جاودانگی عشق تو را چشیدم، دیگر هیچ چیز در من باقی نمانده است.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۵۱۰ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1397/08/13 11:11
نادر..

جمله تویی، چه گویم
بیرون ز تو ندیدم..