غزل شمارهٔ ۵۱
مفشان سر زلف خویش سرمست
دستی بر نه که رفتم از دست
دریاب مرا که طاقتم نیست
انصاف بده که جای آن هست
تا نرگس مست تو بدیدم
از نرگس مست تو شدم مست
ای ساقی ماهروی برخیز
کان آتش تیز توبه بنشست
در ده می کهنه ای مسلمان
کین کافر کهنه توبه بشکست
در بتکده رفت و دست بگشاد
زنار چهار گوشه بربست
دردی بستد بخورد و بفتاد
وز ننگ وجود خویشتن رست
عطار درو نظاره میکرد
تا زین قفس فنا برون جست
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
مفشان سر زلف خویش سرمست
دستی بر نه که رفتم از دست
هوش مصنوعی: زلفهایت را به هیچکس نده که تحت تأثیر آن، از کنترل خویش خارج شدهام.
دریاب مرا که طاقتم نیست
انصاف بده که جای آن هست
هوش مصنوعی: به من کمک کن، چون دیگر توان تحمل این وضعیت را ندارم. لطفاً به من انصاف بده و حقم را بده.
تا نرگس مست تو بدیدم
از نرگس مست تو شدم مست
هوش مصنوعی: وقتی نرگس زیبای تو را دیدم، اثر زیباییات باعث شد که من هم به شادی و مستی بروم.
ای ساقی ماهروی برخیز
کان آتش تیز توبه بنشست
هوش مصنوعی: ای ساقی زیبا، برخیز و بگذار که این آتش تند و سوزان توبه و پشیمانی بخوابد.
در ده می کهنه ای مسلمان
کین کافر کهنه توبه بشکست
هوش مصنوعی: در ده قدیمی، مسلمان دیگری وجود دارد که کافر قدیمی توبهاش را شکسته است.
در بتکده رفت و دست بگشاد
زنار چهار گوشه بربست
هوش مصنوعی: او به کافهی شراب رفت و در حالی که به دور خودش زنجیری از چرم بست، دستش را باز کرد.
دردی بستد بخورد و بفتاد
وز ننگ وجود خویشتن رست
هوش مصنوعی: دردی به او دست داد و از پا درآمد و از شرم وجود خود رها شد.
عطار درو نظاره میکرد
تا زین قفس فنا برون جست
هوش مصنوعی: عطار به دقت تماشا میکرد تا ببیند چه زمانی موجودی از این قفس زوال و فنا خارج میشود.