گنجور

غزل شمارهٔ ۵۱

مفشان سر زلف خویش سرمست
دستی بر نه که رفتم از دست
دریاب مرا که طاقتم نیست
انصاف بده که جای آن هست
تا نرگس مست تو بدیدم
از نرگس مست تو شدم مست
ای ساقی ماه‌روی برخیز
کان آتش تیز توبه بنشست
در ده می کهنه ای مسلمان
کین کافر کهنه توبه بشکست
در بتکده رفت و دست بگشاد
زنار چهار گوشه بربست
دردی بستد بخورد و بفتاد
وز ننگ وجود خویشتن رست
عطار درو نظاره می‌کرد
تا زین قفس فنا برون جست

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۵۱ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۵۱ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۵۱ به خوانش فرید حامد