گنجور

غزل شمارهٔ ۵۰

ندانم تا چه کارم اوفتادست
که جانی بی قرارم اوفتادست
چنان کاری که آن کس را نیفتاد
به یک ساعت هزارم اوفتادست
همان آتش که در حلاج افتاد
همان در روزگارم اوفتادست
دلم را اختیاری می‌نبینم
خلل در اختیارم اوفتادست
مگر با حلقه‌های زلف معشوق
شماری بی‌شمارم اوفتادست
مگر در عشق او نادیده رویش
دلی پر انتظارم اوفتادست
شبی بوی می او ناشنوده
نصیب از وی خمارم اوفتادست
هزاران شب چو شمعی غرقه در اشک
سر خود در کنارم اوفتادست
هزاران روز بس تنها و بی کس
مصیبت‌های زارم اوفتادست
اگر تر دامن افتادم عجب نیست
که چشمی اشکبارم اوفتادست
کجا مردی است در عالم که او را
نظر بر کار و بارم اوفتادست
نیفتاد آنچه از عطار افتاد
که تا او هست کارم اوفتادست

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ندانم تا چه کارم اوفتادست
که جانی بی قرارم اوفتادست
هوش مصنوعی: نمی‌دانم چه بلایی بر سرم آمده که روحی بی‌قرار و ناآرام دارم.
چنان کاری که آن کس را نیفتاد
به یک ساعت هزارم اوفتادست
هوش مصنوعی: کاری که برای دیگران ممکن نیست، برای او در یک لحظه ممکن می‌شود.
همان آتش که در حلاج افتاد
همان در روزگارم اوفتادست
هوش مصنوعی: آتش که در زمان حلاج به او آسیب زد، اکنون نیز در زندگی من وجود دارد و به من آسیب می‌زند.
دلم را اختیاری می‌نبینم
خلل در اختیارم اوفتادست
هوش مصنوعی: دلم دیگر تحت کنترل من نیست و نمی‌توانم بر احساساتم تسلط داشته باشم، زیرا مشکلاتی به وجود آمده که این کنترل را از من گرفته است.
مگر با حلقه‌های زلف معشوق
شماری بی‌شمارم اوفتادست
شمار‌: روز رستخیز‌، قیامت. بیت یعنی هر حلقه زلف معشوق‌، قیامتی است.
مگر در عشق او نادیده رویش
دلی پر انتظارم اوفتادست
هوش مصنوعی: در عشق او، دلی پر از انتظار به من نظر افکنده است.
شبی بوی می او ناشنوده
نصیب از وی خمارم اوفتادست
هوش مصنوعی: شبی بوی خوش شراب را از او استشمام کردم و حالا به خاطر این عطر، مست و سرمست شده‌ام.
هزاران شب چو شمعی غرقه در اشک
سر خود در کنارم اوفتادست
هوش مصنوعی: هزاران شب مثل شمعی که در اشک غوطه‌ور است، او سرش را به آرامی کنار من گذاشته است.
هزاران روز بس تنها و بی کس
مصیبت‌های زارم اوفتادست
هوش مصنوعی: هزاران روز را تنها و بدون همراه گذرانده‌ام و مشکلات و دردهای زیادی بر من فرود آمده است.
اگر تر دامن افتادم عجب نیست
که چشمی اشکبارم اوفتادست
هوش مصنوعی: اگر دامنم به خاک بیفتد، جای تعجب نیست که چشمانم پر از اشک شده باشد.
کجا مردی است در عالم که او را
نظر بر کار و بارم اوفتادست
هوش مصنوعی: کجا انسانی هست که به کار و زندگی من توجه کرده و نگران حال من باشد؟
نیفتاد آنچه از عطار افتاد
که تا او هست کارم اوفتادست
هوش مصنوعی: آنچه که از عطار به زمین افتاد و از آن عبور کرد، بر من نگذاشت. تا زمانی که عطار در میان ماست، کارهایم نخواهم افتاد.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۵۰ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۵۰ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۵۰ به خوانش فرید حامد