گنجور

غزل شمارهٔ ۴۹

مرا در عشق او کاری فتادست
که هر مویی به تیماری فتادست
اگر گویم که می‌داند که در عشق
چگونه مشکلم کاری فتادست
مرا گوید اگر دانی وگرنه
چنین در عشق بسیاری فتادست
اگر گویم همه غمها به یک بار
نصیب جان غمخواری فتادست
مرا گوید مرا زین هیچ غم نیست
همه غمها تو را آری فتادست
چو خونم می‌بریزی زود بشتاب
که الحق تیز بازاری فتادست
مرا چون خون بریزی زود بفروش
که بس نیکم خریداری فتادست
مرا جانا ز عشقت بود صد بار
به سرباری کنون باری فتادست
دل مستم چو مرغ نیم بسمل
به دام چون تو دلداری فتادست
از آن دل دست باید شست دایم
که در دست چو تو یاری فتادست
کجا یابد گل وصل تو عطار
که هر دم در رهش خاری فتادست

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مرا در عشق او کاری فتادست
که هر مویی به تیماری فتادست
هوش مصنوعی: من در عشق او مشکلی دارم که هر تار موی من به نوعی تحت تاثیر آن قرار گرفته است.
اگر گویم که می‌داند که در عشق
چگونه مشکلم کاری فتادست
هوش مصنوعی: اگر بگویم که او می‌داند در عشق با چه مشکلاتی دست و پنجه نرم می‌کنم، باید بگویم که واقعاً در شرایط دشواری قرار دارم.
مرا گوید اگر دانی وگرنه
چنین در عشق بسیاری فتادست
هوش مصنوعی: اگر می‌دانی، بگو؛ و اگر نمی‌دانی، بدان که در عشق، بسیاری گرفتار شده‌اند.
اگر گویم همه غمها به یک بار
نصیب جان غمخواری فتادست
هوش مصنوعی: اگر بگویم تمام غم‌ها به یکباره بر جانم فرود آمده، به نظر می‌رسد که این درد دل را کسی به دوش کشیده است.
مرا گوید مرا زین هیچ غم نیست
همه غمها تو را آری فتادست
هوش مصنوعی: می‌گوید که من هیچ نگرانی ندارم، اما همه ناراحتی‌ها برای توست و بر تو افتاده است.
چو خونم می‌بریزی زود بشتاب
که الحق تیز بازاری فتادست
هوش مصنوعی: وقتی که خونم را می‌ریزی، سریع‌تر بیا که واقعاً اوضاع بحرانی و پرهرج و مرج شده است.
مرا چون خون بریزی زود بفروش
که بس نیکم خریداری فتادست
هوش مصنوعی: اگر مرا چون خون بریزی، زود بفروش که مشتری خوبی برای من پیدا شده است.
مرا جانا ز عشقت بود صد بار
به سرباری کنون باری فتادست
هوش مصنوعی: عزیزم، به خاطر عشق تو بارها در سختی و مشکل بوده‌ام، اما حالا اوضاع به گونه‌ای شده که به دردسر افتاده‌ام.
دل مستم چو مرغ نیم بسمل
به دام چون تو دلداری فتادست
هوش مصنوعی: دل شاد و سرمست من مانند پرنده‌ای است که در دام افتاده، و چون تو در کنارم هستی، آرامش یافته و امیدوار شده‌ام.
از آن دل دست باید شست دایم
که در دست چو تو یاری فتادست
هوش مصنوعی: باید همواره از دل خود دل بکنیم و رهایش کنیم، چرا که زمانی که محبت و دوستی مانند تو در دستان ماست، دل نمی‌تواند به کسی دیگر ببندد.
کجا یابد گل وصل تو عطار
که هر دم در رهش خاری فتادست
هوش مصنوعی: عطار نمی‌تواند جایی را پیدا کند که بتواند به وصل تو دست یابد، زیرا هر لحظه در مسیر وصل تو موانع و مشکلاتی وجود دارد.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۴۹ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۴۹ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۴۹ به خوانش فرید حامد