گنجور

غزل شمارهٔ ۵۰۷

سواد خط تو چون نافع نظر دیدم
روایتی که ازو رفت معتبر دیدم
مرا چو زلف تو بر حرف می فرو گیرد
حروف زلف تو برخواندم و خطر دیدم
چه گویم از الف وصل تو که هیچ نداشت
من اینکه هیچ نداشت از همه بتر دیدم
تو را میان الف است و الف ندارد هیچ
که من ورای الف هیچ در کمر دیدم
کمند زلف تورا کافتاب دارد زیر
هزار حلقه گرفتار یکدگر دیدم
به حلق آمده جان در درون هر حلقه
هزار عاشق گم کرده پا و سر دیدم
سزد که هندی تو نام نرگس است از آنک
دو هندوی رخ تو نرگس بصر دیدم
چگونه شور نیارم ز آرزوی لبت
کز آرزوی لبت شور در شکر دیدم
ورای دولت وصل تو هیچ دولت نیست
ولی چه سود که آن نیز برگذر دیدم
چگونه وصل تو دارم طمع که من خود را
ز تر و خشک لب‌خشک و چشم‌تر دیدم
به عالمی که ز وصلت سخن رود آنجا
هزار تشنه به خون غرقه بیشتر دیدم
ز مشرقی که ازو آفتاب حسن تو تافت
هزار عرش اگر بود مختصر دیدم
چو در صفات توام آبروی می‌بایست
فرید را سخنی همچو آب زر دیدم

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سواد خط تو چون نافع نظر دیدم
روایتی که ازو رفت معتبر دیدم
هوش مصنوعی: خط تو مانند نافع است، وقتی که به آن نگاه کردم، روایتی را دیدم که از آن احترام ویژه‌ای قائل بودند.
مرا چو زلف تو بر حرف می فرو گیرد
حروف زلف تو برخواندم و خطر دیدم
هوش مصنوعی: وقتی زلف تو بر روی کلمات می‌رقصد، من نیز به رازهای آن زلف پرداختم و خطراتش را درک کردم.
چه گویم از الف وصل تو که هیچ نداشت
من اینکه هیچ نداشت از همه بتر دیدم
هوش مصنوعی: چه بگویم درباره عشق و وصال تو، که من هیچ نداشتم. من از اینکه چیزی نداشتم، بدتر از این را دیدم.
تو را میان الف است و الف ندارد هیچ
که من ورای الف هیچ در کمر دیدم
هوش مصنوعی: در اینجا بیان شده که تو در دنیای الف هستی، اما الف به تنهایی هیچ ارزشی ندارد. من فراتر از الف، چیزی در کمر تو دیدم که به من نشان می‌دهد چرا ارزش تو بیشتر از آن است.
کمند زلف تورا کافتاب دارد زیر
هزار حلقه گرفتار یکدگر دیدم
هوش مصنوعی: زلف‌های تو مانند کمند است و نور خورشید بر آن می‌تابد؛ زیر هزار حلقه، آن‌ها به یکدیگر گرفتار شده‌اند.
به حلق آمده جان در درون هر حلقه
هزار عاشق گم کرده پا و سر دیدم
هوش مصنوعی: در دل هر حلقه، جان من به جدایی شده و هزار عاشق را دیدم که هم سر و هم پا را گم کرده‌اند.
سزد که هندی تو نام نرگس است از آنک
دو هندوی رخ تو نرگس بصر دیدم
هوش مصنوعی: بسیار زیباست که تو را به نام نرگس بخوانند، زیرا من دو دختر زیبا را با چهره‌ی تو دیده‌ام که همانند نرگس هستند.
چگونه شور نیارم ز آرزوی لبت
کز آرزوی لبت شور در شکر دیدم
هوش مصنوعی: چطور می‌توانم بی‌تفاوت باشم در برابر آرزوی لب‌های تو، در حالی که از همین آرزو شوری شیرین در زندگی‌ام حس کرده‌ام؟
ورای دولت وصل تو هیچ دولت نیست
ولی چه سود که آن نیز برگذر دیدم
هوش مصنوعی: هیچ نعمت و خوشبختی‌ای بالاتر از وصال تو وجود ندارد، اما چه فایده که من فقط آن را به صورت گذرا تجربه کرده‌ام.
چگونه وصل تو دارم طمع که من خود را
ز تر و خشک لب‌خشک و چشم‌تر دیدم
هوش مصنوعی: من نمی‌توانم به وصال تو امیدوار باشم؛ زیرا خودم را در شرایطی دیده‌ام که نه به آب و هوای خوب می‌رسم و نه به اشک و احساسات.
به عالمی که ز وصلت سخن رود آنجا
هزار تشنه به خون غرقه بیشتر دیدم
هوش مصنوعی: در جایی که صحبت از وصال و اتحاد میان عاشق و معشوق است، بیشتر از هزار نفر را می‌بینم که در درد و رنج عشق غرق شده‌اند و به شدت تشنه‌اند.
ز مشرقی که ازو آفتاب حسن تو تافت
هزار عرش اگر بود مختصر دیدم
هوش مصنوعی: از سمت مشرق که آفتاب زیبایی تو از آنجا برمی‌خیزد، اگر چه هزار عرش (بهشت) نیز وجود داشته باشد، آن را کوچک و کم‌اهمیت می‌بینم.
چو در صفات توام آبروی می‌بایست
فرید را سخنی همچو آب زر دیدم
هوش مصنوعی: وقتی که در ویژگی‌ها و صفات تو فکر می‌کنم، باید به فرید بگویم که حرفی چون آب طلا را شنیدم.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۵۰۷ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1400/09/13 20:12
سید محسن

به عالمی که زوصلت سخن رود آنجا---درست است