غزل شمارهٔ ۵۰۳
تو میدانی که در کار تو چون مضطر فرو ماندم
به خاک و خون فرو رفتم ز خواب و خور فرو ماندم
ز حیرانی عشق تو خلاصم کی بود هرگز
که از عشقت به نو هر روز حیران تر فرو ماندم
عجایب نامهٔ عشقت به پایان چون برم آخر
که اندر اولین حرفی به سر دفتر فرو ماندم
چو دست من به یک بازی فرو بستی چه بازم من
مکن داویم ده آخر که در ششدر فرو ماندم
همه شب بی تو چون شمعی میان آتش و آبم
نگه کن در من مسکین که بس مضطر فرو ماندم
چگونه چشمهٔ حیوان درین وادی به دست آرم
که اندر قعر تاریکی چو اسکندر فرو ماندم
از آن شد کشتیم غرقاب و من با پارهای تخته
که در گرداب این دریای موجآور فرو ماندم
چو از شوق گهر رفتم بدین دریا و گم گشتم
هم از خشکی هم از دریا هم از گوهر فرو ماندم
ز بس کاندر خم چوگان محنت گوی گشتم من
چو گویی اندرین میدان ز پای و سر فرو ماندم
ندانم تا تو ای عطار گنج عشق کی یابی
که از سودای گنج ایدر به رنج اندر فرو ماندم
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
تو میدانی که در کار تو چون مضطر فرو ماندم
به خاک و خون فرو رفتم ز خواب و خور فرو ماندم
هوش مصنوعی: تو میدانی که در مشکلات تو چون فردی ناچار و درمانده باقی ماندم، به زحمت و درد و سختی افتادم و از خواب و آسایش محروم شدم.
ز حیرانی عشق تو خلاصم کی بود هرگز
که از عشقت به نو هر روز حیران تر فرو ماندم
هوش مصنوعی: هرگز نتوانم از بلای عشق تو رهایی یابم؛ زیرا هر روز بیشتر از دیروز در حیرت و شگفتی ناشی از عشق تو غرق میشوم.
عجایب نامهٔ عشقت به پایان چون برم آخر
که اندر اولین حرفی به سر دفتر فرو ماندم
هوش مصنوعی: عشق تو پر از شگفتیهاست و هر چه به انتهای آن میرسم، نمیدانم چگونه به پایان برسم. چون در ابتدای این نامه، از همان ابتدا در گیجی و حیرت ماندهام.
چو دست من به یک بازی فرو بستی چه بازم من
مکن داویم ده آخر که در ششدر فرو ماندم
هوش مصنوعی: اگر دستی به من بزنید و بازی را تمام کنید، چه فایدهای دارد که من در این شرایط دیگر ادامه دهم؟ در این گرفتاری و محدودیت ماندهام و نمیتوانم حرکت کنم.
همه شب بی تو چون شمعی میان آتش و آبم
نگه کن در من مسکین که بس مضطر فرو ماندم
هوش مصنوعی: هر شب بدون تو، مانند شمعی هستم که میان آتش و آب قرار دارد. به حال من، که به شدت در مضیقه افتادهام، نگاه کن.
چگونه چشمهٔ حیوان درین وادی به دست آرم
که اندر قعر تاریکی چو اسکندر فرو ماندم
هوش مصنوعی: چطور میتوانم آنچه را که به زندگی و حیات مربوط میشود در این دنیای تاریک پیدا کنم، در حالی که مانند اسکندر (که در داستانها به جستجوی حقیقت و شناخت میپردازد) در عمق این تیرگی ماندهام؟
از آن شد کشتیم غرقاب و من با پارهای تخته
که در گرداب این دریای موجآور فرو ماندم
هوش مصنوعی: ما در یک دریاچه عمیق غرق شدیم و من به همراه یک تکه چوب در این دریای پرموج گرفتار ماندم.
چو از شوق گهر رفتم بدین دریا و گم گشتم
هم از خشکی هم از دریا هم از گوهر فرو ماندم
هوش مصنوعی: زمانی که از شوق رسیدن به گوهری به دریا رفتم، گم شدم و نه تنها در خشکی بلکه در دریا نیز نتوانستم به آن گوهر دست پیدا کنم.
ز بس کاندر خم چوگان محنت گوی گشتم من
چو گویی اندرین میدان ز پای و سر فرو ماندم
هوش مصنوعی: به خاطر مشکلات و سختیهایی که تجربه کردهام، احساس میکنم در این میدان مثل گوی ناخواسته به این سو و آن سو میزنم و نمیتوانم از جایی که هستم بلند شوم.
ندانم تا تو ای عطار گنج عشق کی یابی
که از سودای گنج ایدر به رنج اندر فرو ماندم
هوش مصنوعی: نمیدانم ای عطار، چه زمانی به گنج عشق دست خواهی یافت، در حالی که من به خاطر آرزوی این گنج در رنج و سختی به سر میبرم.