گنجور

غزل شمارهٔ ۵۰۴

تا بر رخ تو نظر فکندم
بنیاد وجود برفکندم
مرغی بودم به دست سلطان
از دست تو بال و پر فکندم
هرچیز که داشتم تر و خشک
از اشک به آب در فکندم
دل سوخته بر بلا نهادم
جان شیفته برخطر فکندم
تا خاک در تو تاج کردم
بر خاک تو تاج در فکندم
تا ناوک غمزهٔ تو دیدم
از ناوک تو سپر فکندم
خود را چو قلم ز عشق خطت
هر روز هزار سر فکندم
تا من سخن رخ تو گفتم
بس تاب که در قمر فکندم
تا من صفت لب تو کردم
بس سوز که در شکر فکندم
بی خوشهٔ زلفت آتشی صعب
در خرمن خشک و تر فکندم
از حلقهٔ آسمان قمر را
بی چهرهٔ تو به در فکندم
همتای تو در جهان ندیدم
چندان که همی نظر فکندم
با چهره و با سرشک عطار
عمری است که سیم و زر فکندم

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تا بر رخ تو نظر فکندم
بنیاد وجود برفکندم
هوش مصنوعی: زمانی که به چهره تو نگاه کردم، تمام مبنای وجودم از بین رفت.
مرغی بودم به دست سلطان
از دست تو بال و پر فکندم
هوش مصنوعی: من همچون پرنده‌ای بودم که در دستان سلطانی نگهداری می‌شدم، اما از چنگ تو رها شدم و بال و پرم را از دست دادم.
هرچیز که داشتم تر و خشک
از اشک به آب در فکندم
هوش مصنوعی: من هر چیزی که داشتم، چه خوب و چه بد، با اشک‌هایم به آب سپردم.
دل سوخته بر بلا نهادم
جان شیفته برخطر فکندم
هوش مصنوعی: دل سوزانم را به چالش‌ها سپردم و جان عاشقم را در معرض خطر قرار دادم.
تا خاک در تو تاج کردم
بر خاک تو تاج در فکندم
هوش مصنوعی: تا وقتی که از خاک ساخته شده‌ام، بر روی تو تاج گذاشتم و اکنون هم بر روی خاک تو تاج می‌گذارم.
تا ناوک غمزهٔ تو دیدم
از ناوک تو سپر فکندم
هوش مصنوعی: وقتی چشم به ناز و لبخند تو انداختم، دیگر از خودم دفاع نکردم و همه‌چیز را رها کردم.
خود را چو قلم ز عشق خطت
هر روز هزار سر فکندم
هوش مصنوعی: هر روز به عشق تو مانند قلم، خودم را هزار بار قربانی می‌کنم.
تا من سخن رخ تو گفتم
بس تاب که در قمر فکندم
هوش مصنوعی: وقتی که من درباره زیبایی چهره‌ات صحبت کردم، همان‌قدر تاب و درخشندگی داشتم که وقتی نور ماه بر زمین می‌تابد.
تا من صفت لب تو کردم
بس سوز که در شکر فکندم
هوش مصنوعی: وقتی لب تو را توصیف کردم، آنقدر احساس شوق و هیجان داشتم که انگار شکر در دل من ریخته‌اند.
بی خوشهٔ زلفت آتشی صعب
در خرمن خشک و تر فکندم
هوش مصنوعی: بدون خوشه‌های زلفت، آتشی دشوار در انبار خشک و تر روشن کرده‌ام.
از حلقهٔ آسمان قمر را
بی چهرهٔ تو به در فکندم
هوش مصنوعی: در دل آسمان، ماه را بدون چهرهٔ تو رها کرده‌ام.
همتای تو در جهان ندیدم
چندان که همی نظر فکندم
هوش مصنوعی: تا به حال کسی را در دنیا مانند تو ندیدم، هر چقدر که به اطراف نگاه کردم.
با چهره و با سرشک عطار
عمری است که سیم و زر فکندم
هوش مصنوعی: چهره و اشک عطار، مدت‌هاست که من عمر خود را صرف طلا و نقره کرده‌ام.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۵۰۴ به خوانش عندلیب