گنجور

غزل شمارهٔ ۴۹۷

در سفر عشق چنان گم شدم
کز نظر هر دو جهان گم شدم
نام و نشانم ز دو عالم مجوی
کز ورق نام و نشان گم شدم
هیچ کسم نیز نبیند دگر
کز خطوات تن و جان گم شدم
جامه‌دران اشک فشان آمدم
رقص‌کنان نعره‌زنان گم شدم
چون همه از گم شدگی آمدند
گم شدگی جستم از آن گم شدم
بار امانت چو گران بود و صعب
من سبک از بار گران گم شدم
گم شدم و گم شدم و گم شدم
خود چه شناسم که چه سان گم شدم
سایهٔ یک ذره چه سان گم شود
در بر خورشید چنان گم شدم
بحر شغبناک چو گشت آشکار
بر صفت قطره نهان گم شدم
قطره بدم بحر به من باز خورد
تا خبرم بد به میان گم شدم
شد همگی هستی عطار نیست
تا ز میان همگان گم شدم

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

در سفر عشق چنان گم شدم
کز نظر هر دو جهان گم شدم
هوش مصنوعی: در مسیر عشق به قدری غرق در احساسات و تجارب شدم که دیگر وجودم از دید هر دو جهان ناپدید شد.
نام و نشانم ز دو عالم مجوی
کز ورق نام و نشان گم شدم
هوش مصنوعی: به دنبال نام و نشانی از من در این دو جهان نباش، زیرا من از ورق زندگی‌ام نام و نشان خود را گم کرده‌ام.
هیچ کسم نیز نبیند دگر
کز خطوات تن و جان گم شدم
هوش مصنوعی: هیچ‌کس نمی‌تواند ببیند که من چگونه از وجود خودم و روحم گم شده‌ام.
جامه‌دران اشک فشان آمدم
رقص‌کنان نعره‌زنان گم شدم
هوش مصنوعی: با لباس پاره و اشک‌های ریزان به جایی آمدم و در حال رقص و شادی، گم شدم و صدای ناله‌ام بلند شد.
چون همه از گم شدگی آمدند
گم شدگی جستم از آن گم شدم
هوش مصنوعی: همه از حالت گم‌شدگی و سرگردانی به دنیا آمده‌اند، اما من به خاطر همین گم‌شدگی به جست‌وجو پرداختم و در نهایت خودم هم گم شدم.
بار امانت چو گران بود و صعب
من سبک از بار گران گم شدم
هوش مصنوعی: زمانی که بار مسئولیت بسیار سنگین و دشوار بود، من از زیر این بار سنگین رهایی یافتم و گم شدم.
گم شدم و گم شدم و گم شدم
خود چه شناسم که چه سان گم شدم
هوش مصنوعی: من در گم‌شدگی خود غرق شده‌ام و نمی‌توانم خودم را بشناسم یا بفهمم که چگونه این‌قدر گم شده‌ام.
سایهٔ یک ذره چه سان گم شود
در بر خورشید چنان گم شدم
هوش مصنوعی: سایهٔ یک دانه چطور می‌تواند در برابر نور خورشید محو شود؟ من هم به همین شکل در برابر عظمت و نورانی بودن کسی گم شدم.
بحر شغبناک چو گشت آشکار
بر صفت قطره نهان گم شدم
هوش مصنوعی: وقتی دریا به طوفان و هیجان درآمد، من که به اندازه یک قطره کوچک بودم، کم‌کم گم شدم و از نظر پنهان شدم.
قطره بدم بحر به من باز خورد
تا خبرم بد به میان گم شدم
هوش مصنوعی: یک قطره از من جدا شد و به دریا پیوست تا اینکه وجودم به کلی در میان آن ناپدید شد و خبرم را از دست دادم.
شد همگی هستی عطار نیست
تا ز میان همگان گم شدم
هوش مصنوعی: همه چیز به یک حالت و وضعیتی رسیده که عطار دیگر وجود ندارد؛ بنابراین، من هم با این همه افراد دیگر ناپدید شده‌ام.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۴۹۷ به خوانش عندلیب

آهنگ ها

این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟

"ساز و آواز"
با صدای سیدعبدالحسین مختاباد (آلبوم سفر عشق)

حاشیه ها

1396/08/23 10:10
مهدی

سلام ببخشید میخواستم بدونم وقتی میگه بار امانت چو گران بود و صعب من سبک از بار گران گم شدم یعنی چه ؟ ممنون

1401/08/15 22:11
ناصرالدین میرزا

ما این امانت را بر آسمان‌ها و زمین و کوه‌ها عرضه داشتیم، از تحمل آن اِبا کردند و از آن ترسیدند، انسان آن را حمل کرد که او ستمکار و نادان بود.(احزاب،۷۲)

اون امانت عرضه نمیشد مگر اینکه بعدش مفلسی و خرابی و گمشدگی و مستی و بیخودی هم با خودش میاورد همین ها بود که آسمان ها و زمین ترسیدند و قبول نکردند البته انسان انقدر دیوانه که قبول کرد و فکر بعدش رو نکرد 

و این شعر ها ظهور و بروز همین حالات این انسان هایی که امانت برشون عرضه شده و خراباتی شدن 

مفلسانیم و هوای می مطرب داریم ...

و اون بار امانت هم نظر به وجه یاره نظر به روی معشوقه لقاء اللهه 

و در آخر هم مجنون در عشق به لیلی انقدر میسوزه که خودش لیلی میشه که بهش میگن مقام خلیفه اللهی

ترسم ای فصاد گر فصدم کنی 

 نیش را ناگاه بر لیلی زنی

1396/08/23 23:10
حسین،۱

آقا مهدی عزیز
بار امانت چو گران بود و صعب
من سبک از بار گران گم شدم
به نظرم می گوید : امانتی که بر گُرده ی من بود بسیار سنگین بود و سخت ، ولی این بارِ سنگین را بسیار آسان از دوش خود به زمین گذاشتم
زنده باشی

1396/08/07 15:11
مهدی

سلام اقا حسین ممنون از لطفتون توی یکی از ازمونا نوشته بود اشره به خلیفه اللهی انسان داره ولی معنیشو نمیفهمم به این موضوع چه ربطی داره

1397/02/09 20:05
saeed

اقا مهدی بار گران همون حرف حافظ هس
تآسمان بار امانت نتوانست کشید
قرعه کار به نام من دیوانه زدند
حالا اینجا میگه بار امانت که به ما دادن چه سخت چه وحشت زا من مثل پرنده ای که مجذوب افتاب و روشنایی شده حقیقت یاب شده ذهن من تفکر کردم و فهمیدم من خیلی راحت با اون سنگینی و سختی کنار اومدم چون غرق شدم

1397/02/09 20:05
saeed

گم شدم و گم شدم و گم شدم
خود چه شناسم که چه سان گم شدم

1399/08/19 09:11
علی

معنی خطوات چیه؟

1399/10/14 19:01
محمد سالمی

سلام. به نظر حقیر، بیت آخر این گونه صحیح است:
شد همه‌ی هستی عطار نیست تا ز میان همگان گم شدم
یعنی حضرت عطار علیه‌الرّحمة می فرمایند تمام سرمایه و هستی من، "مقام فنا و نیستی و رهایی از خودپرستی" است.
خدایش این انسان بزرگ و والامقام را بیامرزاد و رحمت بیکران الهی بر ایشان باد.
لطفا صاحبنظران نظر بدهند و من را راهنمایی فرمایند.
سپاس

1401/09/25 06:11
arya Fallah

عالی است

1401/10/07 23:01
شهاب گودرزی

به عقیده من تمام این برداشت ها یا تفاسیری که دوستان از ابیات شاعران میکنند فقط ترجمه معنی هست و اصلا ربطی به سِرِ درون این اشعار ندارد. 

1401/10/07 23:01
شهاب گودرزی

مثلا این رو اینطوری معنی میکنند: متظور از بسیار سفر باید تا پخته شود خامی . یا در مسافرت هست که یک نفر رو میشناسی . باهاش برو مسافرت تا بشناسیش . 

تفسیر ظاهری؛ هر کی رو میخای بشناسی، باهاش برو مسافرت جاده ای، از مکانی معلوم به مکانی معلوم، یا از مبدا به مقصدی. سوار اتوبوس یا خودرو شخصی بشن و باهم برن مسافرت.

ولی ، تفسیر درونی داره و ربطی به مکان و فیزیک و ماده نداره. خیلی عمیقه و توضیح دادنش سخته

1402/04/05 19:07
فاطمه زندی

(خُ طُ) [ع.] (اِ.) جِ خطوه، گام ها، قدم ها.

1402/06/05 18:09
امید راهی

با درود و سلام.

در شعر اولی میگوید: 

در سفر عشق چنان گم شدم

کز نظر هر دو جهان گم شدم

یعنی عطار در عشق الهی چنان گم شد که از هستی هیچ آگهی ندارد یعنی در مقام فنا فی اللهی گم شده است، چنانچه قطره را در بحر بریزی، قطره در بحر گم می‌شود و عین صبغه بحر را بخود می‌گیرد. و چون در روز اول خلقت ارواح آدمیان بار امانت الهی به همه عرضه شده بود، هیچ موجودی نتوانست آن بار را حمل کند اینجا انسان پیشقدم شد. وقتی انسانها بدین عالم می‌آیند باید بار امانت الهی را با خود حمل کنند یعنی اوامر و نواهی الهی را همیشه منقاد و تسلیم باشند. ولی عطار از همه عالم عشق را برگزید و در خدا فانی و مستغرق شد لهذا او از بار امانت گم شد و بار امانت از او. برای او دیگر بار امانت معنایی ندارد، چون بار امانت برای کسانیست که از دنیا و مافیهای دنیا بریده و به مقام نیابت الهی برسد. تا آن زمان مجبور است از امر و نهی الهی سر برنتابد. اما وقتی حضرت خداوند او را به مقام قرب خود پذیرفت، او دیگر نیازی به حمل بار‌امانت ندارد بلکه بار امانت را قبلا حمل کرده که به مقام قرب الهی رسیده. دیگران که به مقام قرب الهی نمی‌رسند در امانت خیانت می‌کنند یعنی بجای امر و نهی الهی از خطوات یا قدم های شیطان پیروی می‌کنند. 

کز خطوات تن و جان گم شدم، یعنی تن و جانم در این دنیا که قدمهای گذاشته و آثاری از خود بجا گذاشته، من از آن آثار نیز گم شدم و دیگر مرا خبری نیست که در این عالم چه می‌گذرد. در این مقام عارف جسمانی در زمین است ولی روح و روانش در محضر خداوند است. چنانچه حضرت علی رض وقتی نماز می‌خواند چنان در حضور خداوند مستغرق میشد که محیط و ماحول و افراد دور و پیشش از نزدش گم میشد چنانچه در جنگی تیری بر پای مبارک خلیده بود، خیلی درد داشت، نمی‌توانستند تیر را از پایش بیرون آورند، اصحاب گفتند بگذارید در نیاز شود، وقتی آنحضرت در نماز شدند، تیر را از پای مبارکش برون آوردند در حالیکه او هنوز در نماز خود مستغرق بود و اصلاً احساس نکرد تیر را چگونه بیرون آوردند، زمانی که از نماز فارغ شدند، گفت درد پایم تخفیف یافته، اصحاب گفتند یا امیر المومنین وقتی شما در نماز در حضور خداوند مستغرق شدید ما تیر را از پای مبارک شما کشیدیم. 

تعبیر و شرح قاصر بنده همین بود. 

والسلام