گنجور

غزل شمارهٔ ۴۸۵

آنچه من در عشق جانان یافتم
کمترین چیزها جان یافتم
چون به پیدایی بدیدم روی دوست
صد هزاران راز پنهان یافتم
چون به مردم هم ز خویش و هم ز خلق
زندگی جان ز جانان یافتم
چون درافتادم به پندار بقا
در بقا خود را پریشان یافتم
چون فرو رفتم به دریای فنا
در فنا در فراوان یافتم
تا نپنداری که این دریای ژرف
نیست دشوار و من آسان یافتم
صد هزاران قطره خون از دل چکید
تا نشان قطره‌ای زآن یافتم
خود چه بحر است این که در عمری دراز
هرگزش نه سر نه پایان یافتم
شمع‌های عشق از سودای دوست
در دل عطار سوزان یافتم

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آنچه من در عشق جانان یافتم
کمترین چیزها جان یافتم
هوش مصنوعی: من در عشق محبوبم، چیزهایی را پیدا کردم که از کمترین آن‌ها نیز جان و زندگی یافتم.
چون به پیدایی بدیدم روی دوست
صد هزاران راز پنهان یافتم
هوش مصنوعی: زمانی که چهره دوستم را دیدم، هزاران راز نهفته را کشف کردم.
چون به مردم هم ز خویش و هم ز خلق
زندگی جان ز جانان یافتم
هوش مصنوعی: وقتی به انسان‌ها و ارتباط با دیگران می‌پردازم، هم از خودم و هم از خلق و خوی مردم زندگی را می‌آموزم و جانم را از جان محبوب به دست می‌آورم.
چون درافتادم به پندار بقا
در بقا خود را پریشان یافتم
هوش مصنوعی: وقتی به فکر جاودانگی و ماندگاری افتادم، متوجه شدم که در این اندیشه خودم را در حالتی آشفته و بی‌قرار یافتم.
چون فرو رفتم به دریای فنا
در فنا در فراوان یافتم
هوش مصنوعی: وقتی به عمق وجودم و به سوی نابودی رفته‌ام، در این نابودی چیزهای زیادی پیدا کرده‌ام.
تا نپنداری که این دریای ژرف
نیست دشوار و من آسان یافتم
هوش مصنوعی: مبادا گمان کنی که این دریا عمیق نیست، زیرا من توانستم به راحتی به آن دست یابم.
صد هزاران قطره خون از دل چکید
تا نشان قطره‌ای زآن یافتم
هوش مصنوعی: صدها هزار قطره خون از دل من ریخت تا اینکه تنها نشانه‌ای از آن خون را به دست آوردم.
خود چه بحر است این که در عمری دراز
هرگزش نه سر نه پایان یافتم
هوش مصنوعی: این چقدر عمق دارد، که در تمام دوران زندگی‌ام نتوانسته‌ام نه شروع آن را پیدا کنم و نه انتهایش را.
شمع‌های عشق از سودای دوست
در دل عطار سوزان یافتم
هوش مصنوعی: عطار در دل خود، به خاطر محبت و آرزوی وصال دوست، احساس سوز و شعله عشق را تجربه کرده است.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۴۸۵ به خوانش عندلیب