غزل شمارهٔ ۴۸۴
دوش چشم خود ز خون دریای گوهر یافتم
منبع هر گوهری دریای دیگر یافتم
زین چنین دریا که گرد من درآمد از سرشک
گرد کشتیِّ بقا گرداب منکر یافتم
موج این دریا چرا فوقالثریا نگذرد
خاصه از تحت الثری قعرش فروتر یافتم
در چنین بحری نیارم کرد عزم آشنا
زانکه من این بحر را نه پا و نه سر یافتم
یعلم الله گر به عمر خویش از بی قوتی
هیچ عاشق را درین دریا شناگر یافتم
شرم دارم کز گریبان سر برآرم خشک مو
چون ز بحر چشم خود را دامنتر یافتم
با چنین تردامنی بس ایمنم از خشکسال
کز تر و وز خشک صد دریا میسر یافتم
هفت دریا را زکوة از بحر چشم من گشاد
لاجرم هر هفت را هفتاد کشور یافتم
صد بیابان را که خشکی از لب خشکم گرفت
سر به سر زین بحر پر خونم مصور یافتم
در تعجب ماندهام از قطرههای چشم خویش
زانکه در هر قطره صد بحر مضمر یافتم
ای عجب هر قطره اشکم که بگشادم ز هم
قرب صد دریای خون در وی مجاور یافتم
مد و جزر و قطره و دریا به هم هر دو یک است
زانکه هر یک را مدار از بحر اخضر یافتم
از کنار بحر اخضر دیدهام وز خون خویش
از کنار خویش اکنون بحر احمر یافتم
مردم آبی چشمم را درین دریای اشک
گاه در خون غوطه گاه از آه منبر یافتم
کی نماید آب رویم در چنین دریا که من
روی خود چون مرد دریای مزعفر یافتم
منت ایزد را که این دریا اگر آبم ببرد
در عوض چشمم ازو دریای گوهر یافتم
اندرین دریای خون هر قطرهٔ خونین که هست
هر یکی را سوی دردی نیز رهبر یافتم
خواستم تا ره برم بر روی آن دریای خون
راه گم کردم که ره سرد صر صر یافتم
دل که دارد تا بگردد گرد این دریا که من
هر نفس در وی هزار و صد دلاور یافتم
گر درین دریا کسی کشتی امید افکند
باد سردش بادبان و صبر لنگر یافتم
سینهٔ گردون که موجش آتشی زد زآفتاب
روز و شب از رشک این بحرش پر اخگر یافتم
گرچه دریای فلک را گوهر بسیار هست
دایمش در جنب این دریا محقر یافتم
زانکه این دریا ز دل میخیزد آن دریا ز خون
درد را همچون عرض، دل را چو جوهر یافتم
تا دلم بر روی دریا خون معنی گسترد
خاطر عطار را چون قرص خاور یافتم
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دوش چشم خود ز خون دریای گوهر یافتم
منبع هر گوهری دریای دیگر یافتم
هوش مصنوعی: دیشب در خواب چشمی را دیدم که از دریایی از خون گوهرهای گوناگون جاری بود. متوجه شدم که هر گوهری که وجود دارد، منبع دیگری از گوهرها نیز در عمق دریا وجود دارد.
زین چنین دریا که گرد من درآمد از سرشک
گرد کشتیِّ بقا گرداب منکر یافتم
هوش مصنوعی: از چنین دریایی که به خاطر اشکهای من به دورم جمع شده، اگر کشتی عمرم در میان گرداب انکار غرق شود.
موج این دریا چرا فوقالثریا نگذرد
خاصه از تحت الثری قعرش فروتر یافتم
هوش مصنوعی: چرا امواج این دریا از سطح بسیار بالا نمیگذرند، در حالی که من در عمق آن، پایینتر از سطح پایین دریا را یافتهام؟
در چنین بحری نیارم کرد عزم آشنا
زانکه من این بحر را نه پا و نه سر یافتم
هوش مصنوعی: در چنین دری نمیتوانم تصمیم بگیرم که آشنا شوم، زیرا در این دریا نه شروعی و نه پایانی یافتم.
یعلم الله گر به عمر خویش از بی قوتی
هیچ عاشق را درین دریا شناگر یافتم
هوش مصنوعی: خدا میداند که اگر در طول عمرم از نبود توانایی، هیچ عاشقی را در این دریا به عنوان شناگر پیدا نکردهام.
شرم دارم کز گریبان سر برآرم خشک مو
چون ز بحر چشم خود را دامنتر یافتم
هوش مصنوعی: من از اینکه سرم را از گریبان بیرون بیاورم شرم دارم، زیرا زمانی که چشمانم را به دریا میزنم، دامنم را تر مییابم.
با چنین تردامنی بس ایمنم از خشکسال
کز تر و وز خشک صد دریا میسر یافتم
هوش مصنوعی: با این دقت و احتیاطی که دارم، از سالهای سخت و بیبارانی که در پیش روست، کاملاً در امانم؛ زیرا از در و پنجرههای زندگیام، به اندازه کافی نعمت و برکت دریافت کردهام.
هفت دریا را زکوة از بحر چشم من گشاد
لاجرم هر هفت را هفتاد کشور یافتم
هوش مصنوعی: چشمان من به اندازهای پر از احساسی است که میتواند بر آبهای هفت دریا تأثیر بگذارد و به همین خاطر، در سفر به دور دنیا، به زودی به هفتاد سرزمین مختلف دست یافتم.
صد بیابان را که خشکی از لب خشکم گرفت
سر به سر زین بحر پر خونم مصور یافتم
هوش مصنوعی: من در بیابانی خشک و بی آب و علف سرگردان بودم، اما به وضوح دریای پر از خون را در ذهنم تصور کردم.
در تعجب ماندهام از قطرههای چشم خویش
زانکه در هر قطره صد بحر مضمر یافتم
هوش مصنوعی: از اشکهایم حیرتزدهام، چرا که در هر قطرهای که میریزم، عمق و غنای یک صد دریا را میبینم.
ای عجب هر قطره اشکم که بگشادم ز هم
قرب صد دریای خون در وی مجاور یافتم
هوش مصنوعی: عجب است که هر بار که اشکی از چشمم میریزد، حس میکنم مانند صد دریای خون در آن قرار دارد.
مد و جزر و قطره و دریا به هم هر دو یک است
زانکه هر یک را مدار از بحر اخضر یافتم
هوش مصنوعی: جزر و مد دریا و قطرههای آب به نوعی با هم یکسان هستند، چون همه آنها از یک منبع بزرگتر، یعنی دریا، آمدهاند و به هم متصل هستند.
از کنار بحر اخضر دیدهام وز خون خویش
از کنار خویش اکنون بحر احمر یافتم
هوش مصنوعی: من از کنار دریای سبز به تماشا نشستم و اکنون پس از تجربههای تلخ و دردناکی که داشتم، دریای سرخ را یافتهام.
مردم آبی چشمم را درین دریای اشک
گاه در خون غوطه گاه از آه منبر یافتم
هوش مصنوعی: چشمهای آبی من را در این دریاى اشک پیدا کردم، گاه در خون و گاه از نالهام، به نوعی اشاره به احساسات عمیق و دردهای درونم است.
کی نماید آب رویم در چنین دریا که من
روی خود چون مرد دریای مزعفر یافتم
هوش مصنوعی: آیا کسی میتواند به من کمک کند تا در این دریا خود را پیدا کنم، در حالی که من توانستم مانند یک مرد به عمق دریا بروم و عمق وجود خود را بشناسم؟
منت ایزد را که این دریا اگر آبم ببرد
در عوض چشمم ازو دریای گوهر یافتم
هوش مصنوعی: از خداوند شکرگذارم که اگرچه این دریا ممکن است مرا در خود غرق کند، اما در عوض، از آن زیبایی و ثروتهای بینظیری به دست آوردهام.
اندرین دریای خون هر قطرهٔ خونین که هست
هر یکی را سوی دردی نیز رهبر یافتم
هوش مصنوعی: در این دریای خون، هر قطره خونین که وجود دارد، من برای هر کدام از آنها دردی خاص را یافتهام که به سوی آن میبرد.
خواستم تا ره برم بر روی آن دریای خون
راه گم کردم که ره سرد صر صر یافتم
هوش مصنوعی: با خودم گفتم که میخواهم بروم و از آن دریای خون عبور کنم، اما در میانه راه گم شدم و به جایی رسیدم که فقط سرما و وزش باد سوزان را یافتم.
دل که دارد تا بگردد گرد این دریا که من
هر نفس در وی هزار و صد دلاور یافتم
هوش مصنوعی: دل من وقتی که به دور این دریا میچرخد، در هر لحظه هزار و صد قهرمان را میبیند.
گر درین دریا کسی کشتی امید افکند
باد سردش بادبان و صبر لنگر یافتم
هوش مصنوعی: اگر کسی در این دریا کشتی امیدش را به آب بیندازد، متوجه خواهد شد که باد سردش شمالی است و باید با صبر مانند لنگر، پایدار بماند.
سینهٔ گردون که موجش آتشی زد زآفتاب
روز و شب از رشک این بحرش پر اخگر یافتم
هوش مصنوعی: در آسمان، تلاطم و حرارت ناشی از تابش آفتاب، مانند شعلههای آتش است و من از حسادت این دریا که همچون جرقهها و خاکسترهایی پر از انرژی است، متوجه شدم که چقدر آتش در وجودش نهفته است.
گرچه دریای فلک را گوهر بسیار هست
دایمش در جنب این دریا محقر یافتم
هوش مصنوعی: اگرچه آسمان پر از جواهرات و زیباییهاست، اما من در کنار این دریا چیز ناچیزی پیدا کردم.
زانکه این دریا ز دل میخیزد آن دریا ز خون
درد را همچون عرض، دل را چو جوهر یافتم
هوش مصنوعی: این دریا از عمق دل و احساسات من بوجود میآید، در حالی که آن دریا از درد و رنجی که در درون دارم، سرچشمه میگیرد. من دل را مانند یک جوهر ارزشمند و گرانبها یافتم.
تا دلم بر روی دریا خون معنی گسترد
خاطر عطار را چون قرص خاور یافتم
هوش مصنوعی: وقتی دلم را به وسعت دریا پر از احساسات کردهام، نگران نیستم؛ زیرا مانند عطار، درخشش و روشنی صبح را در زندگیام یافتهام.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۴۸۴ به خوانش عندلیب
حاشیه ها
1396/04/25 12:06
حامدرحمتی اربابی
فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن
وزن اولی برای مثنوی بکار میرود
1400/09/07 21:12
سید محسن
موج این دریا چو از فوق الثریا بگذرد----درست تر بنظر میرسد
1400/09/07 21:12
سید محسن
گرد کشتی بقا گرداب منکر یافتم----درست است