غزل شمارهٔ ۴۸۲
از می عشق تو چنان مستم
که ندانم که نیست یا هستم
آتش عشق چون درآمد تنگ
من ز خود رستم و درو جستم
لاجرم هست نیستم، هیچم
لاجرم عاقلی نیم، مستم
چند گویم ز خود که در ره عشق
جرعهای خوردم و ز خود رستم
ننگ من از من است بی من من
بر پریدم به دوست پیوستم
ساقیا درد درد در ده زود
که به یک درد توبه بشکستم
باز، خمخانه برگشادم در
باز، زنار بر میان بستم
هرچه کردم به عمرهای دراز
زان همه حسرت است در دستم
ترک عطار گفتم و بی او
دیده پر خون به گوشه بنشستم
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
از می عشق تو چنان مستم
که ندانم که نیست یا هستم
هوش مصنوعی: از عشق تو چنان شاداب و سرخوشم که دیگر نمیدانم وجود دارم یا نه.
آتش عشق چون درآمد تنگ
من ز خود رستم و درو جستم
هوش مصنوعی: زمانی که شعلههای عشق به وجودم وارد شد، در دل خود احساس تنگی و اضطراب کردم و از خودم فرار کردم.
لاجرم هست نیستم، هیچم
لاجرم عاقلی نیم، مستم
هوش مصنوعی: در نهایت، من وجود ندارم و هیچ چیز نیستم. به همین دلیل، عقل و هوشی ندارم و فقط در حال سرمستی هستم.
چند گویم ز خود که در ره عشق
جرعهای خوردم و ز خود رستم
هوش مصنوعی: بسیار بارها درباره خودم حرف زدهام که در مسیر عشق، اندکی از این عشق را چشیدم و از خودم جدا شدم.
ننگ من از من است بی من من
بر پریدم به دوست پیوستم
هوش مصنوعی: شرم من ناشی از خودم است و بدون وجودم، به جایی پرواز کردم و به دوستی ملحق شدم.
ساقیا درد درد در ده زود
که به یک درد توبه بشکستم
هوش مصنوعی: دوست عزیز، ای ساقی! زودتر بگذار تا دردی که دارم را بیان کنم، زیرا به خاطر یک درد دیگر توبهام را شکستم.
باز، خمخانه برگشادم در
باز، زنار بر میان بستم
هوش مصنوعی: دوباره در مکانی که مشروبات الکلی سرو میشود، در را باز کردم و کمربند را دور کمرم بستم.
هرچه کردم به عمرهای دراز
زان همه حسرت است در دستم
هوش مصنوعی: هرکاری که در طول عمرم انجام دادم، اکنون تنها حسرتی در دستانم باقی مانده است.
ترک عطار گفتم و بی او
دیده پر خون به گوشه بنشستم
هوش مصنوعی: من از ترک عطار صحبت کردم و بدون او با چشمانی پر از اشک در گوشهای نشستم.