گنجور

غزل شمارهٔ ۴۸۱

مرا قلاش می‌خوانند، هستم
من از دردی کشان نیم مستم
نمی‌گویم ز مستی توبه کردم
هر آن توبه کزان کردم، شکستم
ملامت آن زمان بر خود گرفتم
که دل در مهر آن دلدار بستم
من آن روزی که نام عشق بردم
ز بند ننگ و نام خویش رستم
نمی‌گویم که فاسق نیستم من
هر آن چیزی که می‌گویند هستم
ز زهد و نیکنامی عار دارم
من آن عطار دردی‌خوار مستم

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مرا قلاش می‌خوانند، هستم
من از دردی کشان نیم مستم
هوش مصنوعی: مرا به عنوان کسی که فقیر و بی‌چیز است می‌شناسند، اما من از درد و رنجی که می‌کشم، حالتی نیمه‌مست دارم.
نمی‌گویم ز مستی توبه کردم
هر آن توبه کزان کردم، شکستم
هوش مصنوعی: من نمی‌گویم که از مستی پشیمان شدم؛ هر بار که توبه کردم، آن را زیر پا گذاشتم.
ملامت آن زمان بر خود گرفتم
که دل در مهر آن دلدار بستم
هوش مصنوعی: زمانی که به عشق و محبت آن معشوق دلبسته شدم، به خودم سرزنش کردم.
من آن روزی که نام عشق بردم
ز بند ننگ و نام خویش رستم
هوش مصنوعی: من آن زمانی که عشق را به زبان آوردم، از زنجیر ننگ و شناسه‌ی خویش آزاد شدم.
نمی‌گویم که فاسق نیستم من
هر آن چیزی که می‌گویند هستم
هوش مصنوعی: من نمی‌گویم که آدم بدی نیستم، بلکه هرچه درباره‌ام می‌گویند، حقیقت دارد.
ز زهد و نیکنامی عار دارم
من آن عطار دردی‌خوار مستم
هوش مصنوعی: من نسبت به زهد و خوشنامی خودم احساس عار و شرم می‌کنم، زیرا من مانند عطار، فردی هستم که از درد و رنج دیگران مست و سرمست می‌شوم.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۴۸۱ به خوانش عندلیب