غزل شمارهٔ ۴۶۶
تا دیدهام رخ تو کم جان گرفتهام
اما هزار جان عوض آن گرفتهام
چون ز لبت نبود مرا روی یک شکر
ای بس که پشت دست به دندان گرفتهام
تا آب زندگانی تو دیدهام ز دور
دور از رخ تو مرگ خود آسان گرفتهام
چون توشهٔ وصال توام دست می نداد
در پا فتاده گوشهٔ هجران گرفتهام
چون بر کمان ابروی تو تیر دیدهام
گر خواست وگرنه کم جان گرفتهام
آوازهٔ لب تو ز خلقی شنیدهام
زان تشنه راه چشمهٔ حیوان گرفتهام
آن راه چشمه در ظلمات دو زلف توست
یارب رهی چه دور و پریشان گرفتهام
چون خشکسال وصل تو در کون دیدهام
از ابر چشم عادت طوفان گرفتهام
گرچه ز چشم خاست مرا عشق تو چو اشک
این جرم نیز بر دل بریان گرفتهام
برهم دریده پرده ز تر دامنی چشم
کو را به دست ابر گریبان گرفتهام
گفتی که من به کار تو سر تیز میکنم
کین پر دلی ز زلف زرهسان گرفتهام
خونی گشاد از همه سر تیزی توام
وین تجربه ز ناوک مژگان گرفتهام
چون تو ز ناز و کبر نگنجی به شهر در
من شهر ترک گفته بیابان گرفتهام
عطار تا که از تو چو یوسف جدا افتاد
یعقوبوار کلبهٔ احزان گرفتهام
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
تا دیدهام رخ تو کم جان گرفتهام
اما هزار جان عوض آن گرفتهام
هوش مصنوعی: هر بار که به چهرهی تو نگاه کردهام، حس کردهام کمجان شدهام، اما در عوض آن، هزاران زندگی و جان دیگر بهدست آوردهام.
چون ز لبت نبود مرا روی یک شکر
ای بس که پشت دست به دندان گرفتهام
هوش مصنوعی: وقتی که لبانت را به من نشان نمیدهی، مانند این است که یک دندان را بر پشت دستم گاز میزنم. انگار به خاطر نبودن لبهای تو، به طرز عجیبی خودم را آزار میزنم.
تا آب زندگانی تو دیدهام ز دور
دور از رخ تو مرگ خود آسان گرفتهام
هوش مصنوعی: تا زمانی که زیبایی تو را از دور میبینم، چنان آثار حیات را در چشمانم مییابم که به راحتی از مرگ خود میگذرم.
چون توشهٔ وصال توام دست می نداد
در پا فتاده گوشهٔ هجران گرفتهام
هوش مصنوعی: چون نمیتوانم به وصال تو دست یابم، در گوشهای از درد جدایی نشستهام.
چون بر کمان ابروی تو تیر دیدهام
گر خواست وگرنه کم جان گرفتهام
هوش مصنوعی: چون زیبایی ابروی تو را مانند تیر میبینم، اگر بخواهد، جانم را تحت تأثیر قرار میدهد و اگر نخواهد، باز هم حال و روزم دگرگون شده است.
آوازهٔ لب تو ز خلقی شنیدهام
زان تشنه راه چشمهٔ حیوان گرفتهام
هوش مصنوعی: من از مردم دربارهٔ زیبایی صدای تو شنیدهام و به همین خاطر، مثل تشنهای به سمت چشمهٔ زندگی میروم.
آن راه چشمه در ظلمات دو زلف توست
یارب رهی چه دور و پریشان گرفتهام
هوش مصنوعی: در تاریکیهای زندگی، تنها راه نجات و روشنی من، زیبایی و جذابیت دو زلف توست. ای کاش میدانستم این مسیر چقدر دور و پر از چالش است.
چون خشکسال وصل تو در کون دیدهام
از ابر چشم عادت طوفان گرفتهام
هوش مصنوعی: زمانی که به یاد وصال تو دلم از خشکی و بیتابی پر شده، به مانند ابری که عادت دارد باران بیاورد، حالا دلم طوفانی شده است.
گرچه ز چشم خاست مرا عشق تو چو اشک
این جرم نیز بر دل بریان گرفتهام
هوش مصنوعی: هرچند که عشق تو مانند اشکی از چشمانم جاری شده، اما این گناه را نیز با دل سوزان خود پذیرفتهام.
برهم دریده پرده ز تر دامنی چشم
کو را به دست ابر گریبان گرفتهام
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از احساساتی عمیق و گاه غمگین صحبت میکند. او به تصویری اشاره دارد که در آن پردهای که مانع دیدن بوده، کنار رفته است. این پرده به نوعی نماد محدودیتها و حجابهاست. او از چشمی سخن میگوید که به نظر میرسد از چیزی غمگین یا تحت فشار است و شاعر به نوعی در تلاش است تا آن را درک کند. در این میان، احساسات شاعر به وضوح نشاندهندهی احساساتی عمیق و عاطفی است که نمیتواند از آنها بگذرد و به نوعی درگیری درونی را به تصویر میکشد.
گفتی که من به کار تو سر تیز میکنم
کین پر دلی ز زلف زرهسان گرفتهام
هوش مصنوعی: گفتی که من در مورد تو دقت و توجه بیشتری میکنم چون از دل پرشورم که به مانند زرهای از موهای تو حفاظت میکند، تحت تأثیر قرار گرفتهام.
خونی گشاد از همه سر تیزی توام
وین تجربه ز ناوک مژگان گرفتهام
هوش مصنوعی: از چشمان تیز و نافذ تو، خونی بر دل من جاری شده است و من این درد را از تجربیات تلخی که در برابر نگاه تو داشتم احساس کردهام.
چون تو ز ناز و کبر نگنجی به شهر در
من شهر ترک گفته بیابان گرفتهام
هوش مصنوعی: وقتی که تو به خاطر ناز و غرورت نتوانی در جامعه جا شوی، من در دل این شهر ترک کرده و به دشت و بیابان پناه بردهام.
عطار تا که از تو چو یوسف جدا افتاد
یعقوبوار کلبهٔ احزان گرفتهام
هوش مصنوعی: وقتی که عزیزم از من دور شد، مانند یعقوب که برای یوسفش غمگین بود، به گوشهای خلوت و پر از اندوه پناه بردم.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۴۶۶ به خوانش عندلیب
حاشیه ها
1398/01/28 17:03
..
من ترک شهر گفته، ..