گنجور

غزل شمارهٔ ۴۵۸

خورد بر شب صبحدم شام ای غلام
زنده گردان جانم از جام ای غلام
جام در ده و این دل پر درد را
وارهان از ننگ و از نام ای غلام
جملهٔ شب همچو شمعی سوختم
صبح دم زد ما چنین خام ای غلام
دست ایامم به روی اندر فکند
هین که رفت از دست ایام ای غلام
گام بیرون نه که دست روزگار
ندهدت پیشی به یک گام ای غلام
چند باشی بر امید دانه‌ای
همچو مرغی مانده در دام ای غلام
چند باشی در میان خرقه گیر
تازه گردان زود اسلام ای غلام
گر همی خواهی که از خود وارهی
با قلندر دردی آشام ای غلام
عاشق ره شو که کار مرد عشق
برتر است از مدح و دشنام ای غلام
بی سر و بن شو چو گویی زانکه عشق
هست بی آغاز و انجام ای غلام
هر که او در عشق بی‌آرام نیست
کی تواند یافت آرام ای غلام
گاه مرد مسجدی گه رند دیر
هر دو نبود کام و ناکام ای غلام
یا مرو در مسجد و زنار بند
یا مده در دیر ابرام ای غلام
چون تو اندر راه باشی ناتمام
کی رسد کارت به اتمام ای غلام
رو تو خاص خاص شو یا عام عام
تا به کی نه خاص و نه عام ای غلام
گفت عطار آنچه می‌دانست باز
یادت آید این به هنگام ای غلام

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خورد بر شب صبحدم شام ای غلام
زنده گردان جانم از جام ای غلام
هوش مصنوعی: ای غلام، برایم شام شب را بر صبح بگذار تا جانم را از این جام زنده کنی.
جام در ده و این دل پر درد را
وارهان از ننگ و از نام ای غلام
هوش مصنوعی: جام را به دست بگیر و این دل دردآلود را از خجالت و شهرت رها کن، ای بنده.
جملهٔ شب همچو شمعی سوختم
صبح دم زد ما چنین خام ای غلام
هوش مصنوعی: تمام شب را همچون شمعی سوختم و در صبح دم، برای من روشن شد که ما هنوز در نادانی و خامی خودمان باقی هستیم.
دست ایامم به روی اندر فکند
هین که رفت از دست ایام ای غلام
هوش مصنوعی: زمان با دستانش از من چیزی گرفته است، نگاه کن که زمان از دست رفته است، ای بنده.
گام بیرون نه که دست روزگار
ندهدت پیشی به یک گام ای غلام
هوش مصنوعی: از جایت حرکت کن و به جلو برو، وگرنه فرصتی که زندگی به تو می‌دهد، از تو جلوتر خواهد رفت، ای خدمت‌گذار.
چند باشی بر امید دانه‌ای
همچو مرغی مانده در دام ای غلام
هوش مصنوعی: چند در انتظار فرصتی باشی مانند پرنده‌ای که در دام گرفتار شده است، ای بنده.
چند باشی در میان خرقه گیر
تازه گردان زود اسلام ای غلام
هوش مصنوعی: مدت زیادی در این لباس ننشین و به سرعت به اسلام روی بیاور، ای غلام.
گر همی خواهی که از خود وارهی
با قلندر دردی آشام ای غلام
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی از خودت رها شوی و آزاد زندگی کنی، باید مانند یک قلندر (آدمی آزاد و بی‌پروا) درد را بپذیری و تجربه کنی. ای خدمتگذار، این راه رهایی است.
عاشق ره شو که کار مرد عشق
برتر است از مدح و دشنام ای غلام
هوش مصنوعی: به عاشقی بپرداز زیرا که کار کسانی که در عشق هستند از ستایش و دشنام بهتر و بالاتر است، ای بنده.
بی سر و بن شو چو گویی زانکه عشق
هست بی آغاز و انجام ای غلام
هوش مصنوعی: بدون هیچ قید و شرطی خود را تسلیم کن، زیرا باید بدانیم که عشق هیچ شروع و پایانی ندارد، ای مخلص.
هر که او در عشق بی‌آرام نیست
کی تواند یافت آرام ای غلام
هوش مصنوعی: هر کسی که در عشق دچار بی‌قراری و آشفتگی است، چگونه می‌تواند آرامش را بیابد، ای بنده؟
گاه مرد مسجدی گه رند دیر
هر دو نبود کام و ناکام ای غلام
هوش مصنوعی: گاهی اوقات مردی که در مسجد عبادت می‌کند، همانند کسی است که در میخانه مشغول خوشگذرانی است. هر دو، گاهی با کامیابی و گاهی با ناکامی روبرو می‌شوند. ای خدمتگزار!
یا مرو در مسجد و زنار بند
یا مده در دیر ابرام ای غلام
هوش مصنوعی: یا در مسجد برو و خودت را به بند مذهبی ببند، یا در دیر و کلیسا با بی‌اعتنایی و رها از مذهب زندگی کن، ای جوان.
چون تو اندر راه باشی ناتمام
کی رسد کارت به اتمام ای غلام
هوش مصنوعی: هرگاه تو در مسیر خود درست و کامل عمل نکنی، هرگز نمی‌توانی به هدف و نتیجه نهایی برسی.
رو تو خاص خاص شو یا عام عام
تا به کی نه خاص و نه عام ای غلام
هوش مصنوعی: با تمام خصوصیات و ویژگی‌های منحصر به فرد خود، یا با ویژگی‌هایی که به عموم مردم تعلق دارد، رفتار کن؛ تا کی باید نه خاص باشی و نه عام، ای بنده؟
گفت عطار آنچه می‌دانست باز
یادت آید این به هنگام ای غلام
هوش مصنوعی: عطار گفت: آنچه را که می‌دانستی، به یاد بیاور و در موقع مناسب به کار ببر، ای بنده.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۴۵۸ به خوانش عندلیب