گنجور

غزل شمارهٔ ۴۵۶

صبح رخ از پرده نمود ای غلام
چند کنی گفت و شنود ای غلام
دیر شد آخر قدحی می بیار
چند زنم بانگ که زود ای غلام
درد خرابات مپیمای کم
هین که بسی درد فزود ای غلام
در دلم آتش فکن از می که می
آینهٔ دل بزدود ای غلام
آتش تر ده به صبوحی که عمر
می‌گذرد زود چو دود ای غلام
عمر تو چون اول افسانه‌ای
هرچه همی بود نبود ای غلام
روی زمین گر همه ملک تو شد
در پی تو مرگ چه سود ای غلام
پشت بده زانکه بلایی دگر
هر نفست روی نمود ای غلام
گوشه‌نشین باش که چوگان چرخ
گوی ز پیش تو ربود ای غلام
دانهٔ امید چه کاری که دهر
دانهٔ ناکشته درود ای غلام
صد قدح خونش بباید کشید
هر که دمی خوش بغنود ای غلام
بر دل عطار فلک هر نفس
صد در اندوه گشود ای غلام

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

صبح رخ از پرده نمود ای غلام
چند کنی گفت و شنود ای غلام
هوش مصنوعی: صبح وقتی چهره‌ات را نمایان می‌کنی، ای غلام، چرا صحبت و بحث می‌کنی؟
دیر شد آخر قدحی می بیار
چند زنم بانگ که زود ای غلام
هوش مصنوعی: بیا زود امروز چند جام شراب بیاور تا بتوانیم کمی بیشتر خوش بگذرانیم، ای خدمتکار! وقت را تلف نکنید.
درد خرابات مپیمای کم
هین که بسی درد فزود ای غلام
هوش مصنوعی: در انجمن خراباتی‌ها، درد و رنج کمتر نشان نده؛ زیرا به‌زودی درد و رنج‌های بیشتری بر تو افزوده خواهد شد، ای غلام.
در دلم آتش فکن از می که می
آینهٔ دل بزدود ای غلام
هوش مصنوعی: در دلم آتش ایجاد کن با شرابی که آینهٔ دل را پاک کند، ای خدمتگزار.
آتش تر ده به صبوحی که عمر
می‌گذرد زود چو دود ای غلام
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که باید در صبح‌ها به زندگی و لذت‌ها بپردازیم و از آن‌ها بهره‌مند شویم، زیرا عمر به سرعت می‌گذرد و ممکن است به‌زودی تمام شود. به عنوان یک اشاره به ناپایداری زندگی، به گوشزد کردن این نکته تاکید دارد که نباید لحظات خوب را از دست بدهیم.
عمر تو چون اول افسانه‌ای
هرچه همی بود نبود ای غلام
هوش مصنوعی: زندگی تو مانند یک داستان آغازین است که هرچه در آن رخ داده، در واقع وجود نداشته است، ای جوان.
روی زمین گر همه ملک تو شد
در پی تو مرگ چه سود ای غلام
هوش مصنوعی: اگر همه دنیا و نعمت‌هایش هم از آن تو باشد، اما در پی تو مرگ بی‌فایده است ای بنده.
پشت بده زانکه بلایی دگر
هر نفست روی نمود ای غلام
هوش مصنوعی: به خودت فشار نیاور و با نگرانیت مقابله کن، زیرا مشکل دیگری در هر نفس تو نمایان می‌شود، ای خدمتکار.
گوشه‌نشین باش که چوگان چرخ
گوی ز پیش تو ربود ای غلام
هوش مصنوعی: در گوشه‌ای قرار بگیر و ساکت باش، زیرا زندگی و سرنوشت ممکن است از دستان تو فرار کند، ای خدمت‌گذار.
دانهٔ امید چه کاری که دهر
دانهٔ ناکشته درود ای غلام
هوش مصنوعی: امید هرچقدر قوی باشد، در برابر مشکلات زندگی چندان تأثیری ندارد، پس ای خدمتگزار، باید بیشتر به فکر عمل و کوشش باشیم.
صد قدح خونش بباید کشید
هر که دمی خوش بغنود ای غلام
هوش مصنوعی: هر کسی که لحظه‌ای در کنار معشوق خوش‌وقت باشد، باید صد جام از خونش بنوشد؛ ای بنده!
بر دل عطار فلک هر نفس
صد در اندوه گشود ای غلام
هوش مصنوعی: هر لحظه آسمان به دل عطار غم و اندوهی عمیق می‌افزاید، ای بنده.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۴۵۶ به خوانش عندلیب