غزل شمارهٔ ۴۴۳
ای از همه بیش و از همه پیش
از خود همه دیده وز همه خویش
در ششدر خاک و خون فتاده
در وصف تو عقل حکمت اندیش
در عالم عشق عاشقان را
قربان شدن است در رهت کیش
هر دم که زنند عاشقانت
بی یاد تو در دهن شود نیش
درویش که لاف معرفت زد
از عجز نبود آن سخن پیش
در هر دو جهان ز خجلت تو
زآن است سیاهروی درویش
چون فقر سرای عاشقان است
عاشق شو و از وجود مندیش
در عشق وجودت ار عدم شد
دولت نبود تو را ازین بیش
عطار ز عشق او فنا شو
تا باز رهی ازین دل ریش
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای از همه بیش و از همه پیش
از خود همه دیده وز همه خویش
هوش مصنوعی: ای تو که از همه برتر و پیشتازتری، و خود را از همه دیدهام و به خودم نزدیکترم.
در ششدر خاک و خون فتاده
در وصف تو عقل حکمت اندیش
هوش مصنوعی: در دل طبیعت و در میان عناصر زندگی، وجود تو بهگونهای است که حتی عقل و دانش هم در تلاشند تا تو را توصیف کنند، اما در این مسیر به چالش کشیده میشوند و در میان درد و رنج انسانی غرق میشوند.
در عالم عشق عاشقان را
قربان شدن است در رهت کیش
هوش مصنوعی: در دنیای عشق، عاشقان برای راه تو حاضرند قربانی شوند و دست از جان بشویند.
هر دم که زنند عاشقانت
بی یاد تو در دهن شود نیش
هوش مصنوعی: هر بار که عاشقان تو بدون یاد تو صحبت میکنند، کلامشان تلخ و گزنده میشود.
درویش که لاف معرفت زد
از عجز نبود آن سخن پیش
هوش مصنوعی: در وی که از نادانی و ناتوانی خود صحبت کرد، آن سخن به هیچ وجه نشانهای از معرفت او نیست.
در هر دو جهان ز خجلت تو
زآن است سیاهروی درویش
هوش مصنوعی: در هر دو دنیا به خاطر شرمندگی تو، چهرهام سیاه است و من درویش هستم.
چون فقر سرای عاشقان است
عاشق شو و از وجود مندیش
هوش مصنوعی: اگر فقر جایگاه عاشقان است، به عشق بگرای و از داشتن خود نگران مباش.
در عشق وجودت ار عدم شد
دولت نبود تو را ازین بیش
هوش مصنوعی: اگر عشق تو را به عدم برساند، دیگر حکومت و قدرتی در دنیا نخواهی داشت.
عطار ز عشق او فنا شو
تا باز رهی ازین دل ریش
هوش مصنوعی: عطار با عشق او به کمال خود برس و از این دل شکسته رهایی یاب.