گنجور

غزل شمارهٔ ۴۰۴

گرفتم عشق روی تو ز سر باز
همی‌پرسم ز کوی تو خبر باز
چه گر عشق تو دریایی است آتش
فکندم خویشِتن را در خطر باز
دواسبه راه رندان برگرفتم
به کار خود درافتادم ز خر باز
فتادم در میان دُردنوشان
نهادم زهد و قرایی به در باز
میان جمع رندان خرابات
چو شمعی آمدم رفتم به سر باز
چنان از دردیت بی خویش گشتم
که گفتم نیست از جانم اثر باز
منم جانا و جانی در هوایت
ندارم هیچ جز جانی دگر باز
دلم زنجیر هستی بگسلاند
اگر بر دل کنی ناگاه در باز
همای همتم از غیرت تو
نیارد کرد از هم بال و پر باز
چه می‌گویم که جانها نیست گردد
اگر گیری ز جانها یک نظر باز
دل عطار از آهی که دانی
رهی دارد به سوی تو سحر باز

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گرفتم عشق روی تو ز سر باز
همی‌پرسم ز کوی تو خبر باز
هوش مصنوعی: عشق تو را با خود دارم و باز هم از حال و احوال کوی تو سؤال می‌کنم.
چه گر عشق تو دریایی است آتش
فکندم خویشِتن را در خطر باز
هوش مصنوعی: عشق تو چون دریا وسیع و عمیق است، من با وجود خطراتی که دارد، خود را در آتش عشق تو غرق کردم.
دواسبه راه رندان برگرفتم
به کار خود درافتادم ز خر باز
هوش مصنوعی: به راه مستان و اهل معرفت رفتم و خود را مشغول کار کردم، اما از اشتباهات گذشته‌ام یادآوری شدم.
فتادم در میان دُردنوشان
نهادم زهد و قرایی به در باز
قرایی یعنی قرآن‌خوانی
میان جمع رندان خرابات
چو شمعی آمدم رفتم به سر باز
هوش مصنوعی: در میان جمعی از عیاشان و خوشگذرانان، مانند شمعی ظاهر شدم، اما به سرعت و بی‌سر و صدا از آن جمع فاصله گرفتم و رفتم.
چنان از دردیت بی خویش گشتم
که گفتم نیست از جانم اثر باز
هوش مصنوعی: از شدت درد و رنجی که احساس کرده‌ام، به حدی بی‌خود و بی‌حالم که گویی هیچ اثری از زندگی در وجودم باقی نمانده است.
منم جانا و جانی در هوایت
ندارم هیچ جز جانی دگر باز
هوش مصنوعی: من تنها تو را دوست دارم و هیچ چیز دیگری جز عشق به تو در دل ندارم.
دلم زنجیر هستی بگسلاند
اگر بر دل کنی ناگاه در باز
هوش مصنوعی: اگر تو ناگهان بر دل من نظر کنی، دلم خواهان رهایی از قید و بندهای زندگی می‌شود.
همای همتم از غیرت تو
نیارد کرد از هم بال و پر باز
هوش مصنوعی: پرندگان همواره به پرواز و جستجوی آسمان علاقه‌مند هستند، اما همای همت من نمی‌تواند از غیرت و شجاعت تو فاصله بگیرد و از تو دور شود. به نوعی، قدرت و اراده من به خوبی حاکی از تاثیر عمیق تو بر روحیه و تلاش‌های من است.
چه می‌گویم که جانها نیست گردد
اگر گیری ز جانها یک نظر باز
هوش مصنوعی: چه بگویم که جان‌ها از هم دور است، اگر فقط یک نگاه به جان‌ها بیندازید، همه چیز تغییر می‌کند.
دل عطار از آهی که دانی
رهی دارد به سوی تو سحر باز
هوش مصنوعی: دل عطار پر از آرزوی رسیدن به توست و با هر آهی که می‌کشد، راهی به سمت سحری که تو هستی، پیدا می‌کند.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۴۰۴ به خوانش عندلیب