غزل شمارهٔ ۴۰۳
چون پیشهٔ تو شیوه و ناز است چه تدبیر
چون مایهٔ من درد و نیاز است چه تدبیر
آن در که به روی همه باز است نگارا
چون بر من بیچار فراز است چه تدبیر
گفتی که اگر راست روی راه بدانی
این راه چو پر شیب و فراز است چه تدبیر
گفتی که اگر صبر کنی کام بیابی
لعاب فلک شعبدهباز است چه تدبیر
گویی نه درست است نماز از سر غفلت
چون عشق توام پیشنماز است چه تدبیر
گفتم که کنم قصهٔ سودای تو کوتاه
چون قصهٔ عشق تو دراز است چه تدبیر
گفتم که کنم توبه ز عشق تو ولیکن
عشق تو حقیقت نه مجاز است چه تدبیر
گفتم ندهم دل به تو چون روی تو بینم
چون غمزهٔ تو عربدهساز است چه تدبیر
بیچاره دلم صعوهٔ خرد است چه چاره
در صید دلم عشق تو باز است چه تدبیر
بر مجمر سودای تو همچون شکر و عود
عطار چو در سوز و گذار است چه تدبیر
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چون پیشهٔ تو شیوه و ناز است چه تدبیر
چون مایهٔ من درد و نیاز است چه تدبیر
هوش مصنوعی: وقتی که کار تو با ناز و دلربایی است، چه باید کرد؟ در حالی که من با درد و نیاز دست و پنجه نرم میکنم، چه راه حلی وجود دارد؟
آن در که به روی همه باز است نگارا
چون بر من بیچار فراز است چه تدبیر
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به دری اشاره میکند که برای همه باز است، اما وقتی صحبت از او میشود، حس میکند که این در بر او بسته است و نمیداند چه باید بکند. به عبارت دیگر، او در جستجوی راهی است تا به آن در ورود پیدا کند، ولی به نظر میرسد که برای او مسیر آسانی وجود ندارد.
گفتی که اگر راست روی راه بدانی
این راه چو پر شیب و فراز است چه تدبیر
هوش مصنوعی: تو گفتی اگر حقیقت را بشناسی و راه را درست پیدا کنی، این مسیر پر از فراز و نشیب است، پس چه راهکاری باید اتخاذ کرد؟
گفتی که اگر صبر کنی کام بیابی
لعاب فلک شعبدهباز است چه تدبیر
هوش مصنوعی: گفتی اگر صبر کنی، به خواستهات خواهی رسید، اما زیباییهای دنیا تنها ترفندهایی هستند که باید با تدبیر به آنها نگاه کرد.
گویی نه درست است نماز از سر غفلت
چون عشق توام پیشنماز است چه تدبیر
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که نماز خواندن در غفلت معنایی ندارد، زیرا عشق تو برای من مانند پیشوای نماز است و این موضوع نیاز به تدبیر و توجه دارد.
گفتم که کنم قصهٔ سودای تو کوتاه
چون قصهٔ عشق تو دراز است چه تدبیر
هوش مصنوعی: گفتم که میخواهم داستان longing تو را به طور مختصر بگویم، اما داستان عشق تو آنقدر طولانی است که نمیدانم چگونه باید این کار را انجام دهم.
گفتم که کنم توبه ز عشق تو ولیکن
عشق تو حقیقت نه مجاز است چه تدبیر
هوش مصنوعی: گفتم که از عشق تو دست میکشم، اما عشق تو واقعی و حقیقی است و نمیتوان مثل یک شبهرمز به آن نگاه کرد. حالا چه باید بکنم؟
گفتم ندهم دل به تو چون روی تو بینم
چون غمزهٔ تو عربدهساز است چه تدبیر
هوش مصنوعی: به او گفتم که به تو دل نخواهم داد، چون بار دیگر چهرهات را ببینم. چرا که ناز و دلرباییات موجب آشفتگی و شوریدگی میشود و برای این موضوع حتی نمیتوانم تدبیری اندیشید.
بیچاره دلم صعوهٔ خرد است چه چاره
در صید دلم عشق تو باز است چه تدبیر
هوش مصنوعی: دل من همچون پرندهای کوچک و بیپناه است و در احساسات خود به دام عشق تو گرفتار شده است. در این شرایط، نمیدانم چه باید بکنم و چگونه میتوانم خود را از این عشق رهایی بخشم.
بر مجمر سودای تو همچون شکر و عود
عطار چو در سوز و گذار است چه تدبیر
هوش مصنوعی: در آتش شوق تو مانند عطر و بخور عطار، در حال سوختن و گذراندن لحظات است، چه چارهای باید اندیشید؟
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۴۰۳ به خوانش عندلیب
حاشیه ها
1403/02/10 10:05
سیّد مبین محدثی
چون پیشهٔ تو عشوه و ناز است چه تدبیر
1403/02/10 10:05
سیّد مبین محدثی
لَعّاب: بازیگر، به بازی گیرنده
1403/02/10 10:05
سیّد مبین محدثی
عطار چو در سوز و گداز است چه تدبیر

عطار