گنجور

غزل شمارهٔ ۴۰

عقل مست لعل جان افزای توست
دل غلام نرگس رعنای توست
نیکویی را در همه روی زمین
گر قبایی هست بر بالای توست
چون کسی را نیست حسن روی تو
سیر مهر و مه به حسن رای توست
نور ذره ذره بخش هر دو کون
آفتاب طلعت زیبای توست
در جهان هرجا که هست آرایشی
پرتو از روی جهان‌آرای توست
تا رخت شد ملک‌بخش هر دو کون
مالک الملک جهان مولای توست
خون اگر در آهوی چین مشک شد
هم ز چین زلف عنبرسای توست
گرچه آب خضر جام جم بشد
تشنهٔ جام جهان افزای توست
خلق عالم در رهت سر باختند
ور کسی را هست سر همپای توست
آسمان سر بر زمین هر جای تو
در طواف عشق یک یک جای توست
آفتاب بی سر و بن ذره‌وار
این چنین سرگشته در سودای توست
این جهان و آن جهان و هرچه هست
شبنمی لب تشنه از دریای توست
چون به جز تو در دو عالم نیست کس
در دو عالم کیست کوهمتای توست
هر که را هر ذره‌ای چشمی شود
هم گر انصاف است نابینای توست
گر فرید امروز چون شوریده‌ای است
عاقل خلق است چون شیدای توست

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

عقل مست لعل جان افزای توست
دل غلام نرگس رعنای توست
هوش مصنوعی: عقل، به مانند شرابی که مست می‌کند، ناشی از زیبایی و جذابیت وجود توست؛ دل من، همچون بنده‌ای دلبسته، به چشم‌های زیبای تو عاشقانه وابسته است.
نیکویی را در همه روی زمین
گر قبایی هست بر بالای توست
هوش مصنوعی: نیکی و خوبی در تمام زمین وجود دارد، اما اگر کسی بخواهد برترین ویژگی‌ها را ببیند، باید به تو نگاه کند.
چون کسی را نیست حسن روی تو
سیر مهر و مه به حسن رای توست
هوش مصنوعی: وقتی که کسی جز تو زیبایی ندارد، مهر و محبت در دل‌ها به خاطر زیبایی توست.
نور ذره ذره بخش هر دو کون
آفتاب طلعت زیبای توست
هوش مصنوعی: نور خورشید در تمام جهان به خاطر زیبایی چهره توست، که هر ذره از آن را روشن می‌کند.
در جهان هرجا که هست آرایشی
پرتو از روی جهان‌آرای توست
هوش مصنوعی: در هر جایی از جهان که نگاه می‌کنی، زیبایی و جلوه‌ای که می‌بینی، نتیجه‌ی زیبایی و شکوه توست.
تا رخت شد ملک‌بخش هر دو کون
مالک الملک جهان مولای توست
هوش مصنوعی: تا زمانی که سرنوشت و مقدرات بر هر دو جهان حاکم است، مالک حقیقی و حقیقی این دنیا و آن دنیا خداوند است.
خون اگر در آهوی چین مشک شد
هم ز چین زلف عنبرسای توست
هوش مصنوعی: اگر خون در آهویی از چین به مشک تبدیل شود، باز هم به خاطر زلف‌های خوشبو و زیبای توست.
گرچه آب خضر جام جم بشد
تشنهٔ جام جهان افزای توست
هوش مصنوعی: هرچند که آب خضر و جام جم وجود دارند، اما اشتیاق و نیاز به این که تو را داشته باشی و از نعمت‌های تو بهره‌برداری کنم، همچنان در من وجود دارد.
خلق عالم در رهت سر باختند
ور کسی را هست سر همپای توست
هوش مصنوعی: مردم جهان در راه تو جان خود را فدای تو کرده‌اند و اگر کسی هم بتواند به مانند تو باشد، دارای مقام و ارزشی برابر تو نیست.
آسمان سر بر زمین هر جای تو
در طواف عشق یک یک جای توست
هوش مصنوعی: آسمان به دور زمین می‌چرخد و هر کجای تو، نشانی از عشق و ارادت است.
آفتاب بی سر و بن ذره‌وار
این چنین سرگشته در سودای توست
هوش مصنوعی: خورشید، بی‌رحمانه و بدون ریشه، مانند ذره‌ای کوچک، این‌گونه در آرزوی تو سرگردان است.
این جهان و آن جهان و هرچه هست
شبنمی لب تشنه از دریای توست
هوش مصنوعی: این جهان و آن جهان و هر چیز دیگری مانند قطره‌ای است که در برابر دریای بیکران وجود تو، تشنه و نیازمند به توست.
چون به جز تو در دو عالم نیست کس
در دو عالم کیست کوهمتای توست
هوش مصنوعی: چون غیر از تو هیچ‌کس در این دو جهان نیست، پس در این دو عالم چه کسی می‌تواند همچون تو باشد؟
هر که را هر ذره‌ای چشمی شود
هم گر انصاف است نابینای توست
هوش مصنوعی: هر کسی که به هر چیزی توجه کند و درک کند، اگر بخواهد انصاف را رعایت کند، در واقع از بینش و بصیرت تو بی‌بهره است.
گر فرید امروز چون شوریده‌ای است
عاقل خلق است چون شیدای توست
هوش مصنوعی: اگر فرید امروز مانند شیدا و دیوانه است، بدان که انسان‌های عاقل نیز به اندازه شیداها به تو وابسته‌اند.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۴۰ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۴۰ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۴۰ به خوانش فرید حامد

حاشیه ها

1398/12/25 11:02

اجرای این شعر توسط خانم جسیکا کنی

1400/04/22 07:07
احمـــدترکمانی

عقل مست لعل جان افزای توست

دل غلام نرگس رعنای توست

نیکویی را در همه روی زمین

گر قبایی هست بر بالای توست

چون کسی را نیست حُسن روی تو

سیرِ مهر و مه به حُسن رای توست