غزل شمارهٔ ۳۹
عزیزا هر دو عالم سایهٔ توست
بهشت و دوزخ از پیرایهٔ توست
تویی از روی ذات آیینهٔ شاه
شه از روی صفاتی آیهٔ توست
که داند تا تو اندر پردهٔ غیب
چه چیزی و چه اصلی مایهٔ توست
تو طفلی وانکه در گهوارهٔ تو
تو را کج میکند هم دایهٔ توست
اگر بالغ شوی ظاهر ببینی
که صد عالم فزونتر پایهٔ توست
تو اندر پردهٔ غیبی و آن چیز
که میبینی تو آن خود سایهٔ توست
برآی از پرده و بیع و شرا کن
که هر دو کون یک سرمایهٔ توست
تو از عطار بشنو کانچه اصل است
برون نی از تو و همسایهٔ توست
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۳۹ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۳۹ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۳۹ به خوانش فرید حامد
حاشیه ها
1397/03/29 21:05
نادر..
اگر بالغ شوی ظاهر ببینی..
1399/05/21 07:08
انیس
در پاسخ به نادر
اشاره به علمیون واقع گرا است که فقط واقعیت رو دیده و به حقیقت اعتقادی ندارند
1399/05/21 22:08
..
درود و سپاس انیس گرامی
پیشتر نادر.. بودم
این غزل بر توجه به حقیقت وجود تاکید دارد و آن زمانی ظاهر و آشکار میگردد که به بلوغ معرفتی رسیدهباشیم
در مصرعی که بدان اشاره نمودهام، ظاهر به معنای آشکار است و پرسشی نداشتهام..