گنجور

غزل شمارهٔ ۳۸

چون به اصل اصل در پیوسته بی‌تو جان توست
پس تویی بی‌تو که از تو آن تویی پنهان توست
این تویی جزوی به نفس و آن تویی کلی به دل
لیک تو نه این نه آنی بلکه هر دو آن توست
تو درین و تو در آن تو کی رسی هرگز به تو
زانکه اصل تو برون از نفس توست و جان توست
بود تو اینجا حجاب افتاد و نابودت حجاب
بود و نابودت چه خواهی کرد چون نقصان توست
چون ز نابود و ز بود خویش بگذشتی تمام
می‌ندانم تا به جز تو کیست کو سلطان توست
هر چه هست و بود و خواهد بود هر سه ذره است
ذره را منگر چو خورشید است کو پیشان توست
تو مبین و تو مدان، گر دید و دانش بایدت
کانچه تو بینی و تو دانی همه زندان توست
بی سر و پا گر برون آیی ازین میدان چو گو
تا ابد گر هست گویی در خم چوگان توست
عین عینت چون به غیب الغیب در پوشیده‌اند
پس یقین می‌دان که عینت غیب جاویدان توست
صدر غیب‌الغیب را سلطان جاویدان تویی
جز تو گر چیزی است در هر دو جهان دوران توست
هم ز جسم و جان تو خاست این جهان و آن جهان
هم بهشت و دوزخ از کفر تو و ایمان توست
هم خداوندت سرشت و هم ملایک سجده کرد
پس تویی معشوق خاص و چرخ سرگردان توست
ای عجب تو کور خویش و ذره ذره در دو کون
با هزاران دیده دایم تا ابد حیران توست
بر دل عطار روشن گشت همچون آفتاب
کاسمان نیلگون فیروزه‌ای از کان توست

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چون به اصل اصل در پیوسته بی‌تو جان توست
پس تویی بی‌تو که از تو آن تویی پنهان توست
هوش مصنوعی: وقتی به حقیقت واقعی وصل می‌شوی، بدون تو، جان تو وجود دارد. بنابراین تو خودت هستی که بدون تو، آن حقیقت در درون تو نهفته است.
این تویی جزوی به نفس و آن تویی کلی به دل
لیک تو نه این نه آنی بلکه هر دو آن توست
هوش مصنوعی: تو یک بُعدی از وجود خود را به نفس و بُعد دیگری را به دل خود نسبت می‌دهی. اما در واقع نه تنها این بُعد هستی، نه تنها آن بُعد، بلکه هر دو جنبه جزئی و کلی وجود تو هستند.
تو درین و تو در آن تو کی رسی هرگز به تو
زانکه اصل تو برون از نفس توست و جان توست
هوش مصنوعی: تو در همه جا حضور داری و در هر چیزی وجود داشته‌ای، اما هرگز نمی‌توانی به خودت برسی، زیرا وجود اصلی تو خارج از وجود ظاهری و نفس‌ات است و آن جان توست.
بود تو اینجا حجاب افتاد و نابودت حجاب
بود و نابودت چه خواهی کرد چون نقصان توست
هوش مصنوعی: حجاب تو در اینجا مانع از دیده شدن تو شد، و این مانع اصلاً تو را از بین برد. حالا چه کاری می‌توانی انجام دهی، چون این مشکل به خود تو برمی‌گردد.
چون ز نابود و ز بود خویش بگذشتی تمام
می‌ندانم تا به جز تو کیست کو سلطان توست
هوش مصنوعی: وقتی از وجود و عدم خود عبور کردی، جز تو کسی را نمی‌شناسم که به سلطنت تو برسد.
هر چه هست و بود و خواهد بود هر سه ذره است
ذره را منگر چو خورشید است کو پیشان توست
هوش مصنوعی: هر چیزی که وجود دارد یا وجود خواهد داشت، تنها یک ذره است. به ذره‌ها نگاه نکن، چرا که مانند خورشید هستند که در پیشانی تو قرار دارد.
تو مبین و تو مدان، گر دید و دانش بایدت
کانچه تو بینی و تو دانی همه زندان توست
هوش مصنوعی: تو نبیند و ندانید، اگر دیدن و آموختن می‌خواهی، باید بدانی که آنچه می‌بینی و می‌دانی، همه در محدودیت و زندان خودت است.
بی سر و پا گر برون آیی ازین میدان چو گو
تا ابد گر هست گویی در خم چوگان توست
هوش مصنوعی: اگر بدون سر و پا از این میدان خارج شوی، بگو که تا ابد اگر هستی، در پیچ و خم بازی توست.
عین عینت چون به غیب الغیب در پوشیده‌اند
پس یقین می‌دان که عینت غیب جاویدان توست
هوش مصنوعی: زمانی که چهره‌ی واقعی تو در پرده‌ای از غیب پنهان است، پس به خوبی درک کن که آن چهره‌ی واقعی، وجودی نامحدود و جاودانه برای توست.
صدر غیب‌الغیب را سلطان جاویدان تویی
جز تو گر چیزی است در هر دو جهان دوران توست
هوش مصنوعی: تو ای بزرگ‌ترین موجود هستی، که در سرشت غیب و رازهای جهانی جاودانه‌ای. اگر چیز دیگری در این دو جهان وجود داشته باشد، آن نیز به دورانی که تو در آنی وابسته است.
هم ز جسم و جان تو خاست این جهان و آن جهان
هم بهشت و دوزخ از کفر تو و ایمان توست
هوش مصنوعی: این جهان و آن جهان، بهشت و دوزخ، همه از وجود و حالت تو نشأت گرفته‌اند. ایمان و کفر تو باعث به وجود آمدن این دو حالت متفاوت در زندگی و پس از آن است.
هم خداوندت سرشت و هم ملایک سجده کرد
پس تویی معشوق خاص و چرخ سرگردان توست
هوش مصنوعی: خداوند تو را به شکل خاصی خلق کرده و حتی فرشتگان نیز برای تو احترام قائل شده‌اند، بنابراین تو محبوب خاص هستی و زندگی و جهان به دور تو می‌چرخد.
ای عجب تو کور خویش و ذره ذره در دو کون
با هزاران دیده دایم تا ابد حیران توست
هوش مصنوعی: شگفتا که تو خود را نمی‌بینی، در حالی که در دو جهان، هر ذره‌ای با هزاران چشم همیشه در حال حیرت و تعجب از توست.
بر دل عطار روشن گشت همچون آفتاب
کاسمان نیلگون فیروزه‌ای از کان توست
هوش مصنوعی: دل عطار مانند آفتاب درخشان شد، زیرا زیبایی و درخشش تو همچون آسمان آبی و فیروزه‌ای است که از وجود تو سرچشمه می‌گیرد.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۳۸ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۳۸ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۳۸ به خوانش فرید حامد

حاشیه ها

1396/05/14 12:08
نادر..

جز تو گر چیزی است در هر دو جهان، دوران توست..

1399/11/01 17:02
هانیه

سلام
معنی ومفهوم مصرع دوم بیت اول چی میشه؟

1400/04/21 10:07
Kian

بنابراین تو از اصل خودت یا همان جان خودت دور افتاده ای و گویا خود اصلیت از دید تو پنهان گشته است.

1400/06/02 15:09
امیرالملک

 کل عالم را به یک غزل کرده است عطار

1401/02/29 18:04
Malayeri malayerimahnaz@yahoo.com

مفهوم بیت ۱۱ و ۱۲ رو لطفا میفرمایید 🙏🏼

1401/02/29 18:04
ناپیدا

درود گرامی

عطار در این غزل مقام انسان رو شرح داده.

سوال شما : در بیت ۱۱ خطاب به انسان میگوید از وجود توست که آخرت و این جهان شکل گرفت ( این دنیا و آن دنیا )و از رفتار و اعمال توست که بهشت و جهنمی شکل گرفته 

در واقع بر اساس آزادی انسان و اختیار او و ویژگی هایش خداوند جهنمی و بهشتی و آخرتی خلق کرده ...

در بیت بعدی هم که میگوید خداوند روح انسان را از نور خود لبریز کرد و فرشتگان هم بر انسان سجده کردند پس تو هستی که معشوق اصلی هستی و دنیا از برای تو میچرخد ... 

پیامبر نیز به راهنمایی و کمک انسان ها بسیار بوده نمونه اش : لعلک به اخع نفسک الا یکونو مومنون 

و از اینکه برخی ایمان نمی‌آورند شاید که از شدت اندوه جانت را از دست بدهی ... 

حال که پیامبر اینگونه عشق داشته خدا چه عشقی به انسان ها دارد ... و البته که عشق را تنها خدا به انسان داد ... 

هیچ کس از این عشق بی بهره نیست ...

راستی که این عشق اصلا چیست ؟!

کسی عاشقی را دیده است ؟؟