غزل شمارهٔ ۳۹۶
پیر ما میرفت هنگام سحر
اوفتادش بر خراباتی گذر
نالهٔ رندی به گوش او رسید
کای همه سرگشتگان را راهبر
نوحه از اندوه تو تا کی کنم
تا کیم داری چنین بی خواب و خور
در ره سودای تو درباختم
کفر و دین و گرم و سرد و خشک و تر
من همی دانم که چون من مفسدم
ننگ میآید تو را زین بی هنر
گرچه من رندم ولیکن نیستم
دزد و شب رو رهزن و دریوزهگر
نیستم مرد ریا و زرق و فن
فارغم از ننگ و نام و خیر و شر
چون ندارم هیچ گوهر در درون
مینمایم خویشتن را بد گهر
این سخن ها همچو تیر راسترو
بر دل آن پیر آمد کارگر
دردیی بستد از آن رند خراب
درکشید و آمد از خرقه بدر
دردی عشقش به یکدم مست کرد
در خروش آمد کهای دل الحذر
ساغر دل اندر آن دم دم بدم
پر همی کرد از خم خون جگر
اندر آن اندیشه چون سرگشتگان
هر زمان از پای میآمد به سر
نعره میزد کاخر این دل را چه بود
کین چنین یکبارگی شد بی خبر
گرچه پیر راه بودم شصت سال
میندانستم درین راه این قدر
هر که را از عشق دل از جای شد
تا ابد او پند نپذیرد دگر
هر که را در سینه نقد درد اوست
گو به یک جوهر دو عالم را مخر
بگسلان پیوند صورت را تمام
پس به آزادی درین معنی نگر
زانچه مر عطار را داده است دوست
در دو عالم گشت او زان نامور
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
پیر ما میرفت هنگام سحر
اوفتادش بر خراباتی گذر
هوش مصنوعی: روزی، پیرمردی که در راهی میرفت، در سپیدهدم بر جایی که ویران بود، افتاد.
نالهٔ رندی به گوش او رسید
کای همه سرگشتگان را راهبر
هوش مصنوعی: ناله و صدای جوانی به گوشش رسید که او راهنمایی برای همهٔ سرگشتگان و گمراهان است.
نوحه از اندوه تو تا کی کنم
تا کیم داری چنین بی خواب و خور
هوش مصنوعی: از کجا باید شروع کنم به نوحهسرایی برای غم تو؟ تا چه زمانی باید این کار را ادامه دهم؟ تو که همواره در این حال بیخوابی و بیغذایی به سر میبری.
در ره سودای تو درباختم
کفر و دین و گرم و سرد و خشک و تر
هوش مصنوعی: در راه رسیدن به آرزوی تو، هر چیزی که داشتم را از دست دادم؛ چه ایمان و چه کفر، چه حال خوب و چه حال بد، چه چیزهای خشک و چه چیزهای تر.
من همی دانم که چون من مفسدم
ننگ میآید تو را زین بی هنر
هوش مصنوعی: من میدانم که وجود من که مسبب فساد هست، برای تو شرمآور است و ننگ میآورد به خاطر این که من بیهنر هستم.
گرچه من رندم ولیکن نیستم
دزد و شب رو رهزن و دریوزهگر
هوش مصنوعی: با اینکه من فردی بازیگوش و سرکش هستم، اما دزدی و غارتگری نمیکنم و به کارهای نادرست نمیپردازم.
نیستم مرد ریا و زرق و فن
فارغم از ننگ و نام و خیر و شر
هوش مصنوعی: من مردی نیستم که به تظاهر و ظاهرنگری بپردازم و از هر گونه ننگ و نام و خوبی و بدی بیخبرم.
چون ندارم هیچ گوهر در درون
مینمایم خویشتن را بد گهر
هوش مصنوعی: چون درونم هیچ ارزش و گوهری ندارد، برای خودم ظاهری ناپسند و بیارزش میسازم.
این سخن ها همچو تیر راسترو
بر دل آن پیر آمد کارگر
هوش مصنوعی: این گفتهها مانند تیرهایی مستقیم بر دل آن پیر تأثیر گذاشت و اثر کرد.
دردیی بستد از آن رند خراب
درکشید و آمد از خرقه بدر
هوش مصنوعی: دردی از آن رند دیوانه بیرون آمد و از لباسش بیرون کشیده شد.
دردی عشقش به یکدم مست کرد
در خروش آمد کهای دل الحذر
هوش مصنوعی: عشق او به قدری شدید و دردناک است که در یک لحظه باعث مستی و سرمستیام شد. ناگهان صدایی در درونم بلند شد که ای دل، مواظب باش!
ساغر دل اندر آن دم دم بدم
پر همی کرد از خم خون جگر
هوش مصنوعی: در آن لحظه، دل همچون جامی پر از شراب بود که از زخمهای ناشی از درد و اندوه پر میشد.
اندر آن اندیشه چون سرگشتگان
هر زمان از پای میآمد به سر
هوش مصنوعی: در آن تفکر، مانند افرادی که به سرگردانی افتادهاند، همیشه از زمین کنده میشدند و به اوج میرفتند.
نعره میزد کاخر این دل را چه بود
کین چنین یکبارگی شد بی خبر
هوش مصنوعی: دل برای چه چیزی اینقدر ناگهان و بیخبر به فریاد درآمد؟
گرچه پیر راه بودم شصت سال
میندانستم درین راه این قدر
هوش مصنوعی: با اینکه شصت سال در این راه بودهام، اما نمیدانستم که در این مسیر اینقدر پیچیدگی و دشواری وجود دارد.
هر که را از عشق دل از جای شد
تا ابد او پند نپذیرد دگر
هوش مصنوعی: هر کسی که به خاطر عشق از تمام وابستگیهای دنیایی جدا شده باشد، دیگر تا پایان عمرش نمیتواند نصیحتها و پندها را بپذیرد.
هر که را در سینه نقد درد اوست
گو به یک جوهر دو عالم را مخر
هوش مصنوعی: هر کسی که در دلش درد و رنجی دارد، میتواند با یک ذره از وجودش دو عالم را تحت تاثیر قرار دهد و از آنها بهرهمند شود.
بگسلان پیوند صورت را تمام
پس به آزادی درین معنی نگر
هوش مصنوعی: این جمله به ما میگوید که باید از وابستگی به ظواهر و شکلها جدا شویم تا به آزادی واقعی دست پیدا کنیم. به عبارت دیگر، برای رسیدن به درک عمیقتر و آزادی معنوی، باید از قید و بندهای ظاهری رها شویم.
زانچه مر عطار را داده است دوست
در دو عالم گشت او زان نامور
هوش مصنوعی: عطار به خاطر بخشندگی و محبت دوستانش در این دنیا و آن دنیا به مقام والایی دست یافته و مشهور شده است.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۳۹۶ به خوانش عندلیب
حاشیه ها
1398/05/30 17:07
..
بگسلان پیوند صورت را تمام
پس به آزادی در این معنی نگر..

عطار