غزل شمارهٔ ۳۹۲
اشک ریز آمدم چو ابر بهار
ساقیا هین بیا و باده بیار
توبهٔ من درست نیست خموش
وز من دلشکسته دست بدار
جام درده پیاپی ای ساقی
تا کنم جان خویش بر تو نثار
تا که جامی تهی کنم در عشق
پر برآرم ز خون دیده کنار
در ره عشق چون فلک هر روز
کار گیرم ز سر زهی سر و کار
منم و دردیی و درد دلی
دردی و درد هر دو با هم یار
سر فرو بردهای درین گلخن
فارغ از توبه و ز استغفار
درس عشاق گفته در بن دیر
پای منبر نهاده بر سر دار
فانی و باقیم و هیچ و همه
روح محضیم و صورت دیوار
ساقیا گر برآرم از دل دم
ز دم من برآید از تو دمار
بادهٔ ما ز جام دیگر ده
که نه مستیم ما و نه هشیار
موضع عاشقان بی سر و بن
هست بالای کعبه و خمار
گر برآرند یک نفس بی دوست
دلق و تسبیحشان شود زنار
ما همه کشتگان این راهیم
سیر گشته ز جان قلندروار
مست عشقیم و روی آورده
در رهی دور و عقبهای دشوار
زاد ما مانده مرکب افتاده
وادییی تیره و رهی پر خار
بی نهایت رهی که هر ساعت
کشتهٔ اوست صد هزار هزار
چون بدین ره بسی فرو رفتیم
باز ماندیم آخر از رفتار
گه به پهلوی عجز میگشتیم
گه به سر میشدیم چون پرگار
آخر از گوشهای منادی خاست
کای فروماندگان بیمقدار
آنچه جستید در گلیم شماست
لیس فی الدار غیرکم دیار
این چنین وادیی به پای تو نیست
سر خود گیر و رفتی ای عطار
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
اشک ریز آمدم چو ابر بهار
ساقیا هین بیا و باده بیار
هوش مصنوعی: با حالت اندوه و گریه به یاد بهار مانند ابرهایی که باران میبارند، به سراغ تو آمدهام، ای ساقی، سریع باش و شراب بیاور.
توبهٔ من درست نیست خموش
وز من دلشکسته دست بدار
هوش مصنوعی: توبه من واقعی نیست، پس بهتر است سکوت کنی و از دلشکستهام فاصله بگیری.
جام درده پیاپی ای ساقی
تا کنم جان خویش بر تو نثار
هوش مصنوعی: ای ساقی، با نوشیدن مداوم جام، میخواهم جانم را برای تو فدای کنم.
تا که جامی تهی کنم در عشق
پر برآرم ز خون دیده کنار
هوش مصنوعی: تا زمانی که نوشیدنی خالی کنم، در عشق، اشک چشمانم را به وادی عشق سرازیر میکنم.
در ره عشق چون فلک هر روز
کار گیرم ز سر زهی سر و کار
هوش مصنوعی: در راه عشق مانند گردش آسمان، هر روز مشغول کار هستم و دوباره از نو شروع میکنم.
منم و دردیی و درد دلی
دردی و درد هر دو با هم یار
هوش مصنوعی: من هستم و دردی دارم، دردی از دل و دردهای دیگری که هر دو همراه من هستند.
سر فرو بردهای درین گلخن
فارغ از توبه و ز استغفار
هوش مصنوعی: تو در این محیط گرم و نرم غرق شدهای و از توبه و پشیمانی بیخبر هستی.
درس عشاق گفته در بن دیر
پای منبر نهاده بر سر دار
هوش مصنوعی: عشاق در دل معبد عشق آموختهاند که چگونه زندگی کنند، و این درس را بر بالای منبر بیان میکنند، حتی در مواردی که جانشان در خطر است.
فانی و باقیم و هیچ و همه
روح محضیم و صورت دیوار
هوش مصنوعی: ما در عین نابودی و فنا، وجود داریم و در عین بیخودی، همه بهعنوان روحی خالص هستیم و این دنیا فقط یک تصویر و سایه است.
ساقیا گر برآرم از دل دم
ز دم من برآید از تو دمار
هوش مصنوعی: ای ساقی! اگر من از دل خود به تو اشاره کنم، هر لحظه از من صدای تو بلند میشود.
بادهٔ ما ز جام دیگر ده
که نه مستیم ما و نه هشیار
هوش مصنوعی: شراب ما از جامی دیگر است، چرا که نه ما در حالت مستی هستیم و نه کاملاً هوشیار.
موضع عاشقان بی سر و بن
هست بالای کعبه و خمار
هوش مصنوعی: عاشقان در جایی قرار دارند که نه آغاز و نه پایانی دارد و این مکان همچون بالای کعبه یا در حالی که مست هستند، خاص و بینظیر است.
گر برآرند یک نفس بی دوست
دلق و تسبیحشان شود زنار
هوش مصنوعی: اگر لحظهای بدون دوست باشی، لباس و ذکرشان نیز به بند رانت تبدیل میشود.
ما همه کشتگان این راهیم
سیر گشته ز جان قلندروار
هوش مصنوعی: ما همه در این مسیر حضور داریم و از جان خود برای این سفر گذشتیم، مانند قلندران که به سیر و سلوک پرداختهاند.
مست عشقیم و روی آورده
در رهی دور و عقبهای دشوار
هوش مصنوعی: ما در حالتی سرمستی از عشق هستیم و در مسیری قرار داریم که دشواریهای زیادی در پیش داریم.
زاد ما مانده مرکب افتاده
وادییی تیره و رهی پر خار
هوش مصنوعی: ما در دشتی تاریک و پرخاری هستیم و در شرایط سخت، به شرایطی که در آن قرار داریم گرفتار شدهایم.
بی نهایت رهی که هر ساعت
کشتهٔ اوست صد هزار هزار
هوش مصنوعی: در هر لحظه، راههای بینهایتی وجود دارد که من بارها در آنها به زمین افتادهام و به خاطر آنها دچار سختیها و شکستها شدهام.
چون بدین ره بسی فرو رفتیم
باز ماندیم آخر از رفتار
هوش مصنوعی: ما در این مسیر به شدت پیش رفتیم، اما در نهایت از راه خود منحرف شدیم و متوقف ماندیم.
گه به پهلوی عجز میگشتیم
گه به سر میشدیم چون پرگار
هوش مصنوعی: گاهی حس میکردیم که ناتوانی ما را به زمین میزند و گاهی هم به اوج میرسیدیم، مانند پرگاری که مدام در حال چرخش است.
آخر از گوشهای منادی خاست
کای فروماندگان بیمقدار
هوش مصنوعی: در نهایت، از گوشهای ندا کنندهای برخاست و به افرادی که بیارزش و ناامید هستند، خطاب کرد.
آنچه جستید در گلیم شماست
لیس فی الدار غیرکم دیار
هوش مصنوعی: آنچه که به دنبالش هستید، در خود شما وجود دارد. در خانه غیر از شما، کسی نیست.
این چنین وادیی به پای تو نیست
سر خود گیر و رفتی ای عطار
هوش مصنوعی: این مسیر و این مکان به پای تو نمیرسد، خود را بگیر و برو، ای عطار.

عطار