غزل شمارهٔ ۳۸۰
عقل را در رهت قدم برسید
هر چه بودش ز بیش و کم برسید
قصهٔ تو همی نبشت دلم
چون به سر مینشد قلم برسید
دلم از بس که خون بخورد از او
در همه کاینات غم برسید
بیتو از بس که چشم من بگریست
در دو چشمم ز گریه نم برسید
جان همی خواند عهدنامهٔ تو
چون به نامت رسید دم برسید
دل چو بنواخت ارغنون وصال
زود بگسست و زیر و بم برسید
در دم دل ز نقش سکهٔ عشق
نقش مطلق شد و درم برسید
عقل عطار چون ره تو گرفت
ره به سر مینشد قلم برسید
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
عقل را در رهت قدم برسید
هر چه بودش ز بیش و کم برسید
هوش مصنوعی: در مسیر تو، عقل هر آنچه که بود، چه کم و چه زیاد، به تو خواهد رسید.
قصهٔ تو همی نبشت دلم
چون به سر مینشد قلم برسید
هوش مصنوعی: دل من در حال نوشتن داستان تو بود، اما وقتی که قلم به پایان رسید، داستان به اتمام نرسید.
دلم از بس که خون بخورد از او
در همه کاینات غم برسید
هوش مصنوعی: دل من به اندازهای از او رنجیده و زخمی است که در تمام جهان غم و اندوه به سراغم آمده است.
بیتو از بس که چشم من بگریست
در دو چشمم ز گریه نم برسید
هوش مصنوعی: من از بس که بیتو گریه کردهام، دیگر اشکی در چشمانم نمانده است.
جان همی خواند عهدنامهٔ تو
چون به نامت رسید دم برسید
هوش مصنوعی: جان من به خاطر محبت تو مستمر به نام تو خوانده میشود و هر بار که به نامت میرسد، نفسهایم بند میآید.
دل چو بنواخت ارغنون وصال
زود بگسست و زیر و بم برسید
هوش مصنوعی: دل وقتی به نغمۀ شادی و وصال دلدار مشغول شد، ناگهان از هم گسست و به ابعاد مختلف زندگی دچار شد.
در دم دل ز نقش سکهٔ عشق
نقش مطلق شد و درم برسید
هوش مصنوعی: در لحظهای عشق به شدت بر دل تأثیر گذاشت و احساس عمیق و واقعی را بر من تحمیل کرد.
عقل عطار چون ره تو گرفت
ره به سر مینشد قلم برسید
هوش مصنوعی: عقل عطار که به دنبال راهی برای رسیدن به حقیقت بود، در نهایت به جایی نرسید و قلم او دیگر نتوانست ادامه دهد.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۳۸۰ به خوانش عندلیب
حاشیه ها
1400/06/28 00:08
سید محسن
دلم از بس که خون بخورد از او-----درست است

عطار