غزل شمارهٔ ۳۷۵
تا خطت آمد به شبرنگی پدید
فتنه شد از چند فرسنگی پدید
چون ز تنگت نیست رایج یک شکر
جان کجا آید ز دلتنگی پدید
پیش خورشید رخت چون ذرهای
عقل ناید از سبک سنگی پدید
در زمستان روی چون گل جلوه کن
تا کند بلبل خوش آهنگی پدید
خون من خوردست چشم شنگ تو
چشم تو تا کی کند شنگی پدید
بی تو عمری صبر کردم وین زمان
اسب صبرم میکند لنگی پدید
میکشم خواری رنگارنگ تو
آخر آید بو که یک رنگی پدید
طفلکیام هندوی وصلت مکن
هجر را بر صورت زنگی پدید
گر شود عطار خاکت آفتاب
بر درش آید به سرهنگی پدید
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
تا خطت آمد به شبرنگی پدید
فتنه شد از چند فرسنگی پدید
هوش مصنوعی: وقتی خط تو با رنگ شبرنگی نمایان شد، از فاصلههای دور هم آشوب و هیاهو به وجود آمد.
چون ز تنگت نیست رایج یک شکر
جان کجا آید ز دلتنگی پدید
هوش مصنوعی: وقتی که دلتنگی تو به شکلی عادی و رایج تبدیل نشده است، آن وقت شیرینی جان از کجا میتواند در دل تو ظاهر شود؟
پیش خورشید رخت چون ذرهای
عقل ناید از سبک سنگی پدید
هوش مصنوعی: وقتی در برابر خورشید قرار میگیری، مانند ذرهای به نظر میرسی و از سنگینوزنی عقل، چیزی به وجود نمیآید.
در زمستان روی چون گل جلوه کن
تا کند بلبل خوش آهنگی پدید
هوش مصنوعی: در فصل سرد، چهرهات را مانند گل زیبا نشان بده تا بلبل خوشآواز بتواند سرود خود را بسراید.
خون من خوردست چشم شنگ تو
چشم تو تا کی کند شنگی پدید
هوش مصنوعی: چشم زیبای تو همچنان روشنی و سرزندگی را به من میبخشد، اما آیا این سرزندگی تا کجا ادامه خواهد داشت؟
بی تو عمری صبر کردم وین زمان
اسب صبرم میکند لنگی پدید
هوش مصنوعی: بدون تو مدت طولانی صبر کردم و حالا صبرم دارد کمکم تمام میشود و ناتوانی در من ایجاد شده است.
میکشم خواری رنگارنگ تو
آخر آید بو که یک رنگی پدید
هوش مصنوعی: من به زودی بر افرازمی درخشش رنگارنگ تو، تا اینکه در نهایت، رنگ یکنواختی نمایان شود.
طفلکیام هندوی وصلت مکن
هجر را بر صورت زنگی پدید
هوش مصنوعی: من دچار غم و غصهای هستم، ای هندوی من، به من محبت کن و مرا از جداییهای تلخ دور نگهدار که بر چهرهام افسردگی نمایان شده است.
گر شود عطار خاکت آفتاب
بر درش آید به سرهنگی پدید
هوش مصنوعی: اگر عطار به خاک تو بیفتد، نور خورشید در درگاه تو نمایان میشود و با شکوهی خاص ظاهر خواهد شد.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۳۷۵ به خوانش عندلیب
حاشیه ها
1396/12/23 06:02
نادر..
میکشم خواری رنگارنگ تو
آخر آید بو که یک رنگی پدید..

عطار