غزل شمارهٔ ۳۵۶
چو از جیبش مه تابان برآید
خروش از گنبد گردان برآید
بسی گل دیدهام اما ز رویش
به وقت شرم صد چندان برآید
اگر اندیشهٔ یک روزهٔ او
بگویم با تو صد دیوان برآید
بدو گفتم که ای گلچهره مگذار
که از گلنار تو ریحان برآید
مرا گفتا که خوش باشد که سبزه
ز گرد چشمهٔ حیوان برآید
خط سبزم به چستی سرخییی جست
سزد گر از گل خندان برآید
خطم گر مینخواهی نیز مگری
که بی شک سبزه از باران برآید
جهانسوزا ز پرده گر برآیی
دمار از خلق سرگردان برآید
فرو شد روز من یک شب برم آی
که تا کار من حیران برآید
مرا با شیر شد مهر تو در دل
عجب نبود اگر با جان برآید
ز من جان خواستی و نیست دشوار
بده یک بوسه تا آسان برآید
زهی زلفت گرفته گرد عالم
ز بیم زلف مه پنهان برآید
چو زلف کافرت در کار آید
بسا مؤمن که از ایمان برآید
دلم در چاه زندان فراق است
ندانم تا کی از زندان برآید
ز یک موی سر زلفت رسن ساز
که تا زین چاه بیپایان برآید
اگر عطار بویی یابد از تو
دلش زین وادی هجران برآید
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چو از جیبش مه تابان برآید
خروش از گنبد گردان برآید
هوش مصنوعی: زمانی که از جیب او ماه نورانی و درخشان بیرون میآید، صدایی از گنبد آسمان بلند میشود.
بسی گل دیدهام اما ز رویش
به وقت شرم صد چندان برآید
هوش مصنوعی: من گلهای زیادی دیدهام، اما وقتی چیزی باعث شرم او میشود، زیباییاش صد برابر میشود.
اگر اندیشهٔ یک روزهٔ او
بگویم با تو صد دیوان برآید
هوش مصنوعی: اگر بخواهم تنها یک روز از افکار او را برایت بگویم، به قدری حرف دارم که صد جلد دیوان شعر میتوان نوشت.
بدو گفتم که ای گلچهره مگذار
که از گلنار تو ریحان برآید
هوش مصنوعی: به او گفتم ای زیبا، اجازه نده که از گل سرخ تو علفی مثل ریحان بروید.
مرا گفتا که خوش باشد که سبزه
ز گرد چشمهٔ حیوان برآید
هوش مصنوعی: به من گفتند که خوب است سبزه از کنار آب حیات بروید.
خط سبزم به چستی سرخییی جست
سزد گر از گل خندان برآید
هوش مصنوعی: رنگ سبز من با سرخی هماهنگ است و اگر گل خوشبو و شاداب به بار بنشیند، شایسته است.
خطم گر مینخواهی نیز مگری
که بی شک سبزه از باران برآید
هوش مصنوعی: اگر نمیخواهی مرا ببینی، باید بدانی که بدون تردید، سبزه و گیاه از باران میرویند.
جهانسوزا ز پرده گر برآیی
دمار از خلق سرگردان برآید
هوش مصنوعی: اگر تو از پرده بیرون بیایی و به حقیقت خودت بپردازی، زندگی مردم سرگردان و بیهدف به هم میخورد و تحت تأثیر قرار میگیرد.
فرو شد روز من یک شب برم آی
که تا کار من حیران برآید
هوش مصنوعی: روز من به شب فرو رفته و من برمیگردم تا کارهایی که مرا گیج کردهاند، به نتیجه برسند.
مرا با شیر شد مهر تو در دل
عجب نبود اگر با جان برآید
هوش مصنوعی: محبت تو در دل من مانند شیر است و تعجبی ندارد اگر این عشق جانم را نیز تحت تأثیر قرار دهد.
ز من جان خواستی و نیست دشوار
بده یک بوسه تا آسان برآید
هوش مصنوعی: تو از من زندگی میخواهی و این کار دشواری نیست، تنها کافی است یک بوسه به من بدهی تا همهچیز برایت آسان شود.
زهی زلفت گرفته گرد عالم
ز بیم زلف مه پنهان برآید
هوش مصنوعی: عجب زلفی داری که همه عالم را بههراس میاندازد و از ترس زلفهای پنهان ماه، دچار حیرت میشود.
چو زلف کافرت در کار آید
بسا مؤمن که از ایمان برآید
هوش مصنوعی: وقتی که موهای معشوقت در میان بیفتد، بسیاری از مؤمنان ممکن است از ایمان خود خارج شوند.
دلم در چاه زندان فراق است
ندانم تا کی از زندان برآید
هوش مصنوعی: دل من در چاه غم و دوری گرفتار است و نمیدانم تا چه زمانی از این زندان آزاد خواهد شد.
ز یک موی سر زلفت رسن ساز
که تا زین چاه بیپایان برآید
هوش مصنوعی: از یک موی زلفت طنابی بساز که بتواند مرا از این چاه عمیق نجات دهد.
اگر عطار بویی یابد از تو
دلش زین وادی هجران برآید
هوش مصنوعی: اگر عطار بویی از وجود تو احساس کند، دلش از این دنیای جداافتاده و دوری برخواهد خاست.

عطار