غزل شمارهٔ ۳۲۷
هر که را اندیشهٔ درمان بود
درد عشق تو برو تاوان بود
بر کسی درد تو گردد آشکار
کو ز چشم خویشتن پنهان بود
گرچه دارد آفتابی در درون
لیک همچون ذره سرگردان بود
ای دل محجوب بگذر از حجاب
زانکه محجوبی عذاب جان بود
گر هزاران سال باشی در عذاب
میتوان گفتن که بس آسان بود
لیک گر افتد حجابی در رهت
این عذاب سخت صد چندان بود
چند اندیشی بمیر از خویش پاک
تا نمیری کی تو را درمان بود
چون بمیرد شمع برهد از بلا
نه دگر سوزنده نه گریان بود
هر دم از سر گیر چو شمع و بسوز
زانکه سوز شمع تا پایان بود
چون بسوزی پاک پیش چشم تو
هر دو کون و ذرهای یکسان بود
عرش را گر چشم جان آید پدید
تا ابد در خردلی حیران بود
عرش و خردل و آنچه در هر دو جهان است
ذره ذره جامهٔ جانان بود
تو درون جامهٔ جانان مدام
تا ایازت دایما سلطان بود
صد هزاران چیز داند شد به طبع
آن عصا کان لایق ثعبان بود
آن عصا کان سحرهٔ فرعون خورد
نی عصای موسی عمران بود
وان نفس کان مردگان را زنده کرد
نی دم عیسی حکمتدان بود
آن عصا آنجا یدالله بود و بس
وان نفس بی شک دم رحمان بود
وان هزاران خلق کز داود مرد
آن نه زین الحان که زان الحان بود
در بر مردی که این سر پی برد
مردی رستم همه دستان بود
گر ندانستی تو این سر تن بزن
تا در آن ساعت که وقت آن بود
تن زن ای عطار و تن زن دم مزن
زانکه اینجا دم زدن نقصان بود
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
هر که را اندیشهٔ درمان بود
درد عشق تو برو تاوان بود
هوش مصنوعی: هر کسی که فکر میکند به درمانی برای دردش نیاز دارد، باید بداند که عشق تو هزینهای دارد.
بر کسی درد تو گردد آشکار
کو ز چشم خویشتن پنهان بود
هوش مصنوعی: وقتی کسی که به تو نزدیک است، از درد و رنج تو باخبر میشود، این در حالی است که خودت تلاش میکنی آن را از دید دیگران پنهان کنی.
گرچه دارد آفتابی در درون
لیک همچون ذره سرگردان بود
هوش مصنوعی: با وجود اینکه در درونش خورشیدی نهفته است، اما همچنان مانند ذرهای سرگردان به نظر میرسد.
ای دل محجوب بگذر از حجاب
زانکه محجوبی عذاب جان بود
هوش مصنوعی: ای دل، از障اطی عبور کن، زیرا که در حجاب بودن، عذابی برای جان توست.
گر هزاران سال باشی در عذاب
میتوان گفتن که بس آسان بود
هوش مصنوعی: اگر هزاران سال در عذاب بگذرانی، میتوان گفت که این عذاب، بسیار آسان است.
لیک گر افتد حجابی در رهت
این عذاب سخت صد چندان بود
هوش مصنوعی: اگر مانعی در مسیرت ایجاد شود، این درد و رنجی که متحمل میشوی به شدت افزایش خواهد یافت.
چند اندیشی بمیر از خویش پاک
تا نمیری کی تو را درمان بود
هوش مصنوعی: برای رهایی از درد و رنجهای درونی، باید از افکار و وابستگیهای خود رها شوی. در غیر این صورت، هیچ راه درمانی برای تو وجود نخواهد داشت.
چون بمیرد شمع برهد از بلا
نه دگر سوزنده نه گریان بود
هوش مصنوعی: زمانی که شمع بمیرد و خاموش شود، دیگر نه سوزی از آن باقی میماند و نه کسی برای آن گریه میکند.
هر دم از سر گیر چو شمع و بسوز
زانکه سوز شمع تا پایان بود
هوش مصنوعی: هر بار مانند شمع، خود را بسوزان و در هر لحظه از وجودت بهرهبرداری کن، زیرا آرامش و روشنی شمع تا زمانی که بسوزد، ادامه دارد.
چون بسوزی پاک پیش چشم تو
هر دو کون و ذرهای یکسان بود
هوش مصنوعی: وقتی که بسوزی، همه چیز در مقابل چشمانت برابر و یکسان به نظر میرسد؛ چه بزرگ و چه کوچک.
عرش را گر چشم جان آید پدید
تا ابد در خردلی حیران بود
هوش مصنوعی: اگر نگاه جان به عرش بیفتد، تا ابد در حیرت یک دانه خردل خواهد ماند.
عرش و خردل و آنچه در هر دو جهان است
ذره ذره جامهٔ جانان بود
هوش مصنوعی: آسمان و دنیای مادی و هر چیزی که در این دو جهان وجود دارد، همه به نوعی نشانهای از محبوب حقیقی است.
تو درون جامهٔ جانان مدام
تا ایازت دایما سلطان بود
هوش مصنوعی: تو همیشه در دل محبوب زندگی میکنی، تا وقتی که تو فرمانروای جان خود باشی.
صد هزاران چیز داند شد به طبع
آن عصا کان لایق ثعبان بود
هوش مصنوعی: بسیاری از چیزها توسط طبیعت آن عصا شناخته میشود، که شایسته و مناسب برای مار است.
آن عصا کان سحرهٔ فرعون خورد
نی عصای موسی عمران بود
هوش مصنوعی: عصای فرعون که جادوگران را به کفر کشاند، در حقیقت عصای موسی پسر عمران نبود.
وان نفس کان مردگان را زنده کرد
نی دم عیسی حکمتدان بود
هوش مصنوعی: آن نفسی که مردگان را زنده کرد، دم عیسی که دانای حکمت بود نبود.
آن عصا آنجا یدالله بود و بس
وان نفس بی شک دم رحمان بود
هوش مصنوعی: آن عصا به وضوح نشاندهنده قدرت خداوند بود و تنها همین. و آن نفس بدون تردید، دم و نفخهای از رحمت الهی بود.
وان هزاران خلق کز داود مرد
آن نه زین الحان که زان الحان بود
هوش مصنوعی: هزاران انسانی که به واسطه داود جان خود را از دست دادند، به خاطر این نغمهها نیست که این نغمهها به وجود آمدهاند.
در بر مردی که این سر پی برد
مردی رستم همه دستان بود
هوش مصنوعی: در کنار مردی که این راز را درک کند، مردی مثل رستم همه توانمندیها را خواهد داشت.
گر ندانستی تو این سر تن بزن
تا در آن ساعت که وقت آن بود
هوش مصنوعی: اگر نمیدانی، به خودت زحمت نده و فراموش کن تا زمانی که وقتش برسد.
تن زن ای عطار و تن زن دم مزن
زانکه اینجا دم زدن نقصان بود
هوش مصنوعی: ای عطار، بیجهت از خودت صدایی در نیاور و سرت را به زحمت نینداز، چون اینجا صحبت کردن بیفایده است.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۳۲۷ به خوانش عندلیب
حاشیه ها
1397/10/18 16:01
نادر..
هر دم از سر گیر چون شمع و بسوز...

عطار