گنجور

غزل شمارهٔ ۳۲۳

آنچه نقد سینهٔ مردان بود
زآرزوی آن فلک گردان بود
گر از آن یک ذره گردد آشکار
هر دو عالم تا ابد پنهان بود
در گذر از کون تا تاب آوری
خود که را در کون تاب آن بود
آن فلک کان در درون عاشق است
آفتاب آن رخ جانان بود
گر فرو استد ز دوران این فلک
آن فلک را تا ابد دوران بود
نور این خورشید اگر زایل شود
نور آن خورشید جاویدان بود
زود بیند آن فلک و آن آفتاب
هر که را یک ذره نور جان بود
وانکه نور جان ندارد ذره‌ای
تا بود در کار خود حیران بود
چند گویی کین چنین و آن چنان
تا چنینی عمر تو تاوان بود
کی بود پروای خلقش ذره‌ای
هر که او در کار سرگردان بود
پای در نه راه را پایان مجوی
زانکه راه عشق بی‌پایان بود
عشق را دردی بباید بی قرار
آن چنان دردی که بی درمان بود
گر زند عطار بی این سر نفس
آن نفس بر جان او تاوان بود

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آنچه نقد سینهٔ مردان بود
زآرزوی آن فلک گردان بود
هوش مصنوعی: آنچه که به حقیقت در دل مردان نشسته و ارزش واقعی دارد، آرزوی دست‌یابی به آن، عطش و longing است که آسمان و تقدیر برای آن می‌چرخند.
گر از آن یک ذره گردد آشکار
هر دو عالم تا ابد پنهان بود
هوش مصنوعی: اگر تنها یک ذره از آن حقیقت نمایان شود، هر دو جهان برای همیشه در خفا خواهند ماند.
در گذر از کون تا تاب آوری
خود که را در کون تاب آن بود
هوش مصنوعی: در مسیر زندگی و مراحل مختلف آن، وقتی که به خودت می‌نگری، می‌پرسید که چه کسی می‌تواند در این سفر طاقت و استقامت داشته باشد.
آن فلک کان در درون عاشق است
آفتاب آن رخ جانان بود
هوش مصنوعی: آسمانی که درون آن عاشق است، خورشیدش چهره محبوب است.
گر فرو استد ز دوران این فلک
آن فلک را تا ابد دوران بود
هوش مصنوعی: اگر چرخ و زمانه به شدت سقوط کند، آن چرخ نیز برای همیشه ادامه خواهد داشت.
نور این خورشید اگر زایل شود
نور آن خورشید جاویدان بود
هوش مصنوعی: اگر نور این خورشید از بین برود، نور آن خورشید جاودانی همچنان باقی خواهد ماند.
زود بیند آن فلک و آن آفتاب
هر که را یک ذره نور جان بود
هوش مصنوعی: هر کسی که در وجودش کمی نور و روشنایی باشد، زودتر از دیگران توجه آسمان و خورشید را به خود جلب می‌کند.
وانکه نور جان ندارد ذره‌ای
تا بود در کار خود حیران بود
هوش مصنوعی: کسی که نور حقیقت را در دل ندارد، حتی اگر زندگی کند، در کارهای خود سرگردان و بلاتکلیف خواهد بود.
چند گویی کین چنین و آن چنان
تا چنینی عمر تو تاوان بود
هوش مصنوعی: چرا درباره ی این و آن صحبت می‌کنی؟ تا زمانی که زندگی‌ات بگذرد، باید آثار این گفت‌وگوها را تحمل کنی.
کی بود پروای خلقش ذره‌ای
هر که او در کار سرگردان بود
هوش مصنوعی: هیچ‌کس به خاطر دیگران نگران نیست، هر که در کار خودش گم شده و مشغول است.
پای در نه راه را پایان مجوی
زانکه راه عشق بی‌پایان بود
هوش مصنوعی: به راهی که انتخاب کرده‌ای، نباید به دنبال پایانی باشی، زیرا عشق راهی است که هیچ انتهایی ندارد.
عشق را دردی بباید بی قرار
آن چنان دردی که بی درمان بود
هوش مصنوعی: عشق باید دردی داشته باشد که انسان را بی‌قرار کند؛ دردی که هیچ راه چاره‌ای برای آن وجود نداشته باشد.
گر زند عطار بی این سر نفس
آن نفس بر جان او تاوان بود
هوش مصنوعی: اگر عطار بدون این سر (فکر و عشق) به نفس خود بپردازد، آن نفس برای او عذاب و مجازات خواهد بود.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۳۲۳ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1396/01/06 17:04
نادر..

پای در نه، راه را پایان مجوی
زانکه راه عشق بی‌پایان بود ...
...
کوهستان!
وقتی صعود می کنی
هر جا شیبِ مسیر تند تره، بهش نزدیکتری!
تو اوج سربالایی، جایی که به سختی صعود می کنی، دیگه در آغوششی!!
عجبا که وصال، در انتهای راه نیست، ... در دلِ راهه!
مقصد، خودِ راهه ...