گنجور

غزل شمارهٔ ۳۲۲

عشق بی درد ناتمام بود
کز نمک دیگ را طعام بود
نمک این حدیث درد دل است
عشق بی درد دل حرام بود
کشته عشق گرد و سوخته شو
زانکه بی این دو کار خام بود
کشتهٔ عشق را به خون شویند
آب اگر نیست خون تمام بود
کفن عاشقان ز خون سازند
کفنی به ز خون کدام بود
از ازل تا ابد ز مستی عشق
بی قراری علی‌الدوام بود
در ره عاشقان دلی باید
که منزه ز دال و لام بود
نه خریدار نیک و بد باشد
نه گرفتار ننگ و نام بود
سرفرازی و خواجگی نخرد
جملهٔ خلق را غلام بود
نبود تیغش و اگر باشد
با همه خلق در نیام بود
همچو خود بی قرار و مست کند
هر که را پیش او مقام بود
گاه‌گاهی چنین شود عطار
بو که این دولتش مدام بود

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

عشق بی درد ناتمام بود
کز نمک دیگ را طعام بود
هوش مصنوعی: عشق بدون درد و رنج کامل نیست، چون مثل غذایی است که نمکش کم باشد.
نمک این حدیث درد دل است
عشق بی درد دل حرام بود
هوش مصنوعی: عشق واقعی بدون دردی در دل نمی‌تواند وجود داشته باشد، زیرا درد و رنج جزئی از تجربه عشق به شمار می‌رود و این درد، طعمی مانند نمک به آن می‌دهد. عشق بدون این تجربیات عمیق و احساسی، ارزشی ندارد.
کشته عشق گرد و سوخته شو
زانکه بی این دو کار خام بود
هوش مصنوعی: در عشق به حدی جذب و شیدا شو که تمام وجودت را در این راه فدای آن کنی، زیرا بدون این احساسات، همه چیز بی‌معنا و ناپخته خواهد بود.
کشتهٔ عشق را به خون شویند
آب اگر نیست خون تمام بود
هوش مصنوعی: اگر آب برای شستشوی عشق کشته شده وجود ندارد، خون او برای این کار کافی خواهد بود.
کفن عاشقان ز خون سازند
کفنی به ز خون کدام بود
هوش مصنوعی: عاشقان به خاطر عشق خود و با فداکاری، از خون و رنجشان کیفی برای خود درست می‌کنند. آیا این کفن از خون عاشقان برتر است یا نه؟
از ازل تا ابد ز مستی عشق
بی قراری علی‌الدوام بود
هوش مصنوعی: از آغاز تا پایان همیشه به خاطر عشق در حال بی‌قراری بوده است.
در ره عاشقان دلی باید
که منزه ز دال و لام بود
هوش مصنوعی: برای ورود به مسیر عاشقان، دل باید از هر گونه آلودگی و ناپاکی پاک و خالص باشد.
نه خریدار نیک و بد باشد
نه گرفتار ننگ و نام بود
هوش مصنوعی: نه کسی در پی خوب و بد خواهد بود و نه کسی درگیر عیب و شهرت می‌شود.
سرفرازی و خواجگی نخرد
جملهٔ خلق را غلام بود
هوش مصنوعی: سرافرازی و مقام بالای کسی به خاطر احترامی که مردم برای او قائل هستند، در واقع به خاطر خدمت و غلامی به دیگران است.
نبود تیغش و اگر باشد
با همه خلق در نیام بود
هوش مصنوعی: اگرچه او تیغی ندارد، ولی اگر هم داشته باشد، با هیچ‌کس در نمی‌آید.
همچو خود بی قرار و مست کند
هر که را پیش او مقام بود
هوش مصنوعی: هر کسی که در پیش او مقام و مرتبه‌ای داشته باشد، همچون خود او بی‌قرار و دل‌باخته خواهد شد.
گاه‌گاهی چنین شود عطار
بو که این دولتش مدام بود
هوش مصنوعی: گاهی اوقات عطار چنین احساس می‌کند که این نعمت همیشه در اختیار او بوده است.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۳۲۲ به خوانش عندلیب